مترادف صراح : پاک، خالص، ناب
متضاد صراح : درد
پاک، خالص، ناب ≠ درد
صراح . [ ص ُرْ را ] (ع اِ) نوعی از ملخ که خورده میشود. (منتهی الارب ).
صراح . [ ص َ ] (ع ص ) خالص و بی آمیغ. (منتهی الارب ).
صراح . [ ص ِ ] (ع مص ) رویاروی دشنام دادن کسی را. و رجوع به صُراح شود. || (اِ) آشکارا. (منتهی الارب ).
صراح . [ ص ُ ] (ع ص ) خالص هرچیز. (غیاث اللغات ). خالص و بی آمیغ از هر چیزی . (منتهی الارب ). خالص . (نشوء اللغة ص 140) (مهذب الاسماء). محض . خالص . غیر مشوب : هر خبط عشوا و قولی بر عمیا کذب صراح و محض افتراء. (جهانگشای جوینی ).از صراحی خون صراح جوشید و ایشان صراح پنداشتند. (جهانگشای جوینی ). || کاس ٌ صراح ؛ کاس پاکیزه و خالص از آمیختگی . (منتهی الارب ). || می خالص . (دهار). می بی آب . می صافی . (زمخشری ). || سخن خالص و بی آمیغ. || (اِ) اسم است مواجهه را یعنی روی باروی . || (مص ) رویاروی دشنام دادن کسی را. (منتهی الارب ). و رجوع به صِراح شود. || (اِمص ) روشنائی . (غیاث اللغات ).