کلمه جو
صفحه اصلی

صراح


مترادف صراح : پاک، خالص، ناب

متضاد صراح : درد

مترادف و متضاد

پاک، خالص، ناب ≠ درد


فرهنگ فارسی

صراح من الصحاحح (ال... ). ترجمه و تهذیب گونه ای از [ صحاح فی اللغه ] ( ه.م . ) توسط ابو الفضل محمد بن عمر بن خالد معروف به جمال قرشی و آن در هند بچاپ رسیده .
( صفت ) خالص بی آمیغ محض ۱ - ( اسم ) می خالص باده صافی . ۲ - سخن خالص و بی آمیغ .
نوعی از ملخ که خورده می شود

فرهنگ معین

(صَ ) [ ع . ] (ص . ) خالص .

لغت نامه دهخدا

صراح . [ ص ُرْ را ] (ع اِ) نوعی از ملخ که خورده میشود. (منتهی الارب ).


صراح. [ ص َ ] ( ع ص ) خالص و بی آمیغ. ( منتهی الارب ).

صراح. [ ص ُ ] ( ع ص ) خالص هرچیز. ( غیاث اللغات ). خالص و بی آمیغ از هر چیزی. ( منتهی الارب ). خالص. ( نشوء اللغة ص 140 ) ( مهذب الاسماء ). محض. خالص. غیر مشوب : هر خبط عشوا و قولی بر عمیا کذب صراح و محض افتراء. ( جهانگشای جوینی ).از صراحی خون صراح جوشید و ایشان صراح پنداشتند. ( جهانگشای جوینی ). || کاس ٌ صراح ؛ کاس پاکیزه و خالص از آمیختگی. ( منتهی الارب ). || می خالص. ( دهار ). می بی آب. می صافی. ( زمخشری ). || سخن خالص و بی آمیغ. || ( اِ ) اسم است مواجهه را یعنی روی باروی. || ( مص ) رویاروی دشنام دادن کسی را. ( منتهی الارب ). و رجوع به صِراح شود. || ( اِمص ) روشنائی. ( غیاث اللغات ).

صراح. [ ص ِ ] ( ع مص ) رویاروی دشنام دادن کسی را. و رجوع به صُراح شود. || ( اِ ) آشکارا. ( منتهی الارب ).

صراح. [ ص ُرْ را ] ( ع اِ ) نوعی از ملخ که خورده میشود. ( منتهی الارب ).

صراح . [ ص َ ] (ع ص ) خالص و بی آمیغ. (منتهی الارب ).


صراح . [ ص ِ ] (ع مص ) رویاروی دشنام دادن کسی را. و رجوع به صُراح شود. || (اِ) آشکارا. (منتهی الارب ).


صراح . [ ص ُ ] (ع ص ) خالص هرچیز. (غیاث اللغات ). خالص و بی آمیغ از هر چیزی . (منتهی الارب ). خالص . (نشوء اللغة ص 140) (مهذب الاسماء). محض . خالص . غیر مشوب : هر خبط عشوا و قولی بر عمیا کذب صراح و محض افتراء. (جهانگشای جوینی ).از صراحی خون صراح جوشید و ایشان صراح پنداشتند. (جهانگشای جوینی ). || کاس ٌ صراح ؛ کاس پاکیزه و خالص از آمیختگی . (منتهی الارب ). || می خالص . (دهار). می بی آب . می صافی . (زمخشری ). || سخن خالص و بی آمیغ. || (اِ) اسم است مواجهه را یعنی روی باروی . || (مص ) رویاروی دشنام دادن کسی را. (منتهی الارب ). و رجوع به صِراح شود. || (اِمص ) روشنائی . (غیاث اللغات ).


فرهنگ عمید

خالص.

جدول کلمات

روبرو چیزی گفتن , پیدا و آشکار گفتن, خالص و بی غش

پیشنهاد کاربران

شراب - باده - می


کلمات دیگر: