(مصدر ) ۱- نمونه قرارگرفتن .۲- زشت شدن از کارافتادن : کتاب و کلک همه کاتبان نمونه شود چو کلک اوبنگارد صحیفه های کتاب.
نمونه شدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نمونه شدن. [ ن ُ / ن ِ مو ن َ / ن ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) نابه کار شدن. از رواج و رونق افتادن :
کتاب و کلک همه کاتبان نمونه شود
چو کلک او بنگارد صحیفه های کتاب.
ز رهنمون بدی نیک ترس خاقانی
که رهنمون چو بد آید رهت نمونه شود.
خوب گر سوی ما نگه نکند
گو بکن شو که ما نمونه شدیم.
با حسن نور رایت خورشید شد نمونه.
کتاب و کلک همه کاتبان نمونه شود
چو کلک او بنگارد صحیفه های کتاب.
معزی.
|| باژگونه شدن. باطل شدن. تباه گشتن : ز رهنمون بدی نیک ترس خاقانی
که رهنمون چو بد آید رهت نمونه شود.
خاقانی.
|| زشت شدن : خوب گر سوی ما نگه نکند
گو بکن شو که ما نمونه شدیم.
کسایی.
ای خسروی که بزمت شد خلد را نمونه با حسن نور رایت خورشید شد نمونه.
شمس فخری.
|| در تداول ، شهره شدن در کاری به نیکی یا بدی ، چنانکه در آن صفت بدو مثل زنند.کلمات دیگر: