کلمه جو
صفحه اصلی

نمود کردن

فارسی به انگلیسی

shine

فرهنگ فارسی

(مصدر ) نمود داشتن : اگر شما بخواهید در تهران نمودی کنید و جلالت قدر شما را مردم بفهمند...
اثر کردن به نظر آمدن : روزه به من نمود نمی کند ٠ آن چند لحظه به قدر یکسال برای من نمود کرد ٠ یا جلوه کردن ٠ جلب توجه کردن ٠ در نظر دیگران آمدن ٠

لغت نامه دهخدا

نمود کردن. [ ن ُ / ن ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) اثر کردن. ( یادداشت مؤلف ). به نظر آمدن : روزه به من نمود نمی کند. آن چند لحظه به قدر یک سال برای من نمود کرد. ( یادداشت مؤلف ). || جلوه کردن. جلب توجه کردن. در نظر دیگران آمدن : اگر شمابخواهید در تهران نمودی کنید و جلالت قدر شما را مردم بفهمند. ( دیوان صفی علیشاه از فرهنگ فارسی معین ).


کلمات دیگر: