زخمی که در آن نمک انداخته بند کنند ٠ زخمی که بر روی آن نمک پاشیده وی را ببندند ٠
نمک بند
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نمک بند. [ ن َ م َ ب َ ] ( ن مف مرکب ) زخمی که در آن نمک انداخته بند کنند . ( آنندراج ). زخمی که بر روی آن نمک پاشیده وی را ببندند. ( ناظم الاطباء ) :
هر شب ز شور گریه اخترشمار خویش
زخم گلوی صبح نمک بند کرده ایم.
هر شب ز شور گریه اخترشمار خویش
زخم گلوی صبح نمک بند کرده ایم.
سالک یزدی ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: