کلمه جو
صفحه اصلی

نکوهش کردن

فارسی به انگلیسی

criticize, objurgate, remonstrate, decry, lecture, knock

criticize, decry, lecture, objurgate, remonstrate


فارسی به عربی

انتقد , وبخ

مترادف و متضاد

reprove (فعل)
سرزنش کردن، ملامت کردن، عتاب کردن، نکوهش کردن

criticize (فعل)
انتقاد کردن، عیب جویی کردن، نکوهش کردن، نقد ادبی کردن

dispraise (فعل)
سرزنش کردن، نکوهش کردن، بد دانستن، کم گرفتن، از بهای چیزی کاستن

فرهنگ فارسی

سرزنش کردن عیب گویی کردن .

لغت نامه دهخدا

نکوهش کردن. [ ن ِ هَِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نکوهیدن. هجو. هجا. ( یادداشت مؤلف ). سرزنش کردن. ملامت کردن :
اگر روزی از تو پژوهش کنند
همه مردمانت نکوهش کنند.
بوشکور.
هر آنگه که رشک آورد پادشا
نکوهش کند مردم پارسا.
فردوسی.
نکوهش فراوان کند زال زر
همان نیز رودابه پرهنر.
فردوسی.
تو از کشورم بگذری در جهان
نکوهش کنندم مهان و کهان.
فردوسی.
بی دانشان اگرچه نکوهش کنندشان
آخر مدبران سپهر مدورند.
ناصرخسرو.
جهان را چو نادان نکوهش مکن
که بر تو مر او را حق مادری است.
ناصرخسرو.
نکوهش مکن چرخ نیلوفری را
برون کن ز سر باد خیره سری را.
ناصرخسرو.
نکوهش مکن عاقلی را که در صف
برای نشست خود آخور گزیند.
خاقانی.
عزب را نکوهش کند خرده بین
که می رنجد از خفت وخیزش زمین.
سعدی.


کلمات دیگر: