مترادف سکنات : سکون ها، حالات، وضع ها، شیوه رفتار، نحوه برخورد
سکنات
مترادف سکنات : سکون ها، حالات، وضع ها، شیوه رفتار، نحوه برخورد
فارسی به انگلیسی
pauses, [rare.] inactivities
مترادف و متضاد
سکونها
حالات، وضعها
شیوه رفتار، نحوه برخورد
۱. سکونها
۲. حالات، وضعها
۳. شیوه رفتار، نحوه برخورد
فرهنگ فارسی
جمع سکنه
( اسم ) سکون استقامت جمع : سکنات .
جمع سکنه
( اسم ) سکون استقامت جمع : سکنات .
جمع سکنه
فرهنگ معین
(سَ کِ ) [ ع . ] (اِ. ) سکون ها، استقامت ها. جِ سکنه .
لغت نامه دهخدا
سکنات. [ س َ ک َ ] ( ع اِ ) ضد حرکات. این جمع سکنه است به معنی سکون و استقامت باشد. ( آنندراج ) ( غیاث ) : فروغ خشم در حرکات وسکنات او ( شیر ) پیدا آمده بود. ( کلیله و دمنه ). از حرکات و سکنات او تبرا نمود. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
سکنات. [ س َ ک ِ ] ( ع اِ ) ج ِ سَکِنَة. رجوع به سکنة شود.
سکنات. [ س َ ک ِ ] ( ع اِ ) ج ِ سَکِنَة. رجوع به سکنة شود.
سکنات . [ س َ ک َ ] (ع اِ) ضد حرکات . این جمع سکنه است به معنی سکون و استقامت باشد. (آنندراج ) (غیاث ) : فروغ خشم در حرکات وسکنات او (شیر) پیدا آمده بود. (کلیله و دمنه ). از حرکات و سکنات او تبرا نمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
سکنات . [ س َ ک ِ ] (ع اِ) ج ِ سَکِنَة. رجوع به سکنة شود.
فرهنگ عمید
۱. شیوۀ رفتار و برخورد شخص در ارتباط با دیگران.
۲. [قدیمی] = سکنه
۲. [قدیمی] = سکنه
کلمات دیگر: