برابر پارسی : ( آشفته حال ) شوریده
اشفته حال
برابر پارسی : ( آشفته حال ) شوریده
فرهنگ فارسی
( آشفته حال ) ( صفت ) ۱ - پریشانی پریشان حال . ۲ - بی بضاعت مسکین . ۳ - ( تصوف ) مجذوب شوریده.
مجذوب
مجذوب
لغت نامه دهخدا
( آشفته حال ) آشفته حال. [ ش ُ ت َ / ت ِ ] ( ص مرکب ) مجذوب. شوریده در اصطلاح صوفیان :
ندانی که آشفته حالان مست
چرا برفشانند در رقص دست
گشاید دری بر دل از واردات
فشاند سر دست بر کائنات ( کذا ).
که غرق است ، از آن میزند پا و دست.
بدیدار مسکین و آشفته حال.
ندانی که آشفته حالان مست
چرا برفشانند در رقص دست
گشاید دری بر دل از واردات
فشاند سر دست بر کائنات ( کذا ).
سعدی.
مکن عیب آشفته حالان مست که غرق است ، از آن میزند پا و دست.
سعدی.
|| پریشان و بی بضاعت : بدیدار مسکین و آشفته حال.
سعدی.
فرهنگ عمید
( آشفته حال ) ۱. پریشان حال، شوریده، مضطرب: آن عمادالملک گریان، چشم مال / پیش سلطان دردوید آشفته حال (مولوی: ۹۷۵ ).
۲. مسکین، مستمند.
۳. (تصوف ) شوریده، مجذوب.
۲. مسکین، مستمند.
۳. (تصوف ) شوریده، مجذوب.
کلمات دیگر: