مترادف بلندپروازی : اوج طلبی، افزون خواهی، افزون طلبی، بیشی طلبی، جاه طلبی، عظمت طلبی، عظمت جویی
بلندپروازی
مترادف بلندپروازی : اوج طلبی، افزون خواهی، افزون طلبی، بیشی طلبی، جاه طلبی، عظمت طلبی، عظمت جویی
فارسی به انگلیسی
ambition
مترادف و متضاد
اوجطلبی، افزونخواهی، افزونطلبی، بیشی طلبی، جاهطلبی، عظمتطلبی، عظمتجویی
مبالغه، عبارت سازی، گزاف گویی، طمطراق، بلند پروازی، قلمبه نویسی
فرهنگ فارسی
عمل و حالت بلند پرواز
لغت نامه دهخدا
بلندپروازی. [ ب ُ ل َ پ َ ] ( حامص مرکب ) عمل و حالت بلندپرواز. ( فرهنگ فارسی معین ) :
ز چرخ صید کند نسر طایر و واقع
عقاب همت او از بلندپروازی.
فریب حسن بتی را مخور که خوبی او
مثال زلف نماید بلندپروازی.
سدره کی بلبل آشیان باشد.
ز چرخ صید کند نسر طایر و واقع
عقاب همت او از بلندپروازی.
سوزنی.
|| کنایه از لاف و گزاف و اظهار تجمل و خودنمایی و خودستایی.( ناظم الاطباء ) : فریب حسن بتی را مخور که خوبی او
مثال زلف نماید بلندپروازی.
سلیم ( از آنندراج ).
من کجا وین بلندپروازی سدره کی بلبل آشیان باشد.
سنجر کاشی ( از آنندراج ).
|| حرص و هوی و هوس. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به بلندپرواز و بلندپروازی کردن شود.فرهنگ عمید
۱. خودستایی.
۲. خودنمایی.
۳. آرزوی ترقی و عظمت داشتن.
۲. خودنمایی.
۳. آرزوی ترقی و عظمت داشتن.
کلمات دیگر: