مترادف مدون : تالیف، تدوین یافته، گردآوری شده، مرتب، منسجم
برابر پارسی : نوشته شده، گردآوریده، آراسته
collected into a book, compiled, codified
compiler, framer
صفت
تالیف، تدوینیافته، گردآوریشده
مرتب، منسجم
۱. تالیف، تدوینیافته، گردآوریشده
۲. مرتب، منسجم
مدون . [ م ُ ] (ع مص ) بجائی مقیم شدن . (تاج المصادر بیهقی ). پیوسته و همیشه ماندن بجای و مقیم شدن . (از منتهی الارب ). اقامت کردن در مکانی . (از اقرب الموارد). || درآمدن در شهری . (از منتهی الارب ). رسیدن به شهری . (از اقرب الموارد).
خاقانی .
فرخی .
مدون . [ م ُ دَوْ وِ ] (ع ص ) ترتیب دهنده ٔ دیوان . (آنندراج ). دیوان پرداز. نعت فاعلی است از تدوین . رجوع به تدوین شود.
مِدُوَّنْ:(medowwan) در گویش گنابادی یعنی میدوند