کلمه جو
صفحه اصلی

بمثل


برابر پارسی : به متل، به داستان، مانند

فرهنگ فارسی

مانند شبیه. توضیح لازم الاضافه است.
مانند و شبیه . نظیر .

لغت نامه دهخدا

بمثل .[ ب ِ م ِ ل ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) (از: «ب » + مثل ) مانند و شبیه . (ناظم الاطباء). نظیر. رجوع به مثل شود.


بمثل. [ ب ِ م َ ث َ ] ( ق مرکب ) ( از: «ب » + مثل ) بطور مثل و بطور نمونه. ( ناظم الاطباء ) : اشتها به هر روز زیادت بود. چنان که اگر بمثل شیرمرغ خواستی دروقت حاضر کردی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 411 ).

بمثل.[ ب ِ م ِ ل ِ ] ( حرف اضافه مرکب ) ( از: «ب » + مثل ) مانند و شبیه. ( ناظم الاطباء ). نظیر. رجوع به مثل شود.

بمثل . [ ب ِ م َ ث َ ] (ق مرکب ) (از: «ب » + مثل ) بطور مثل و بطور نمونه . (ناظم الاطباء) : اشتها به هر روز زیادت بود. چنان که اگر بمثل شیرمرغ خواستی دروقت حاضر کردی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 411).


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
ب (۲۶۴۹ بار)
مثل (۱۶۹ بار)


کلمات دیگر: