مترادف مخموری : خمارآلودگی، خماری، مستی، می زدگی
مخموری
مترادف مخموری : خمارآلودگی، خماری، مستی، می زدگی
مترادف و متضاد
خمارآلودگی، خماری، مستی، میزدگی
فرهنگ فارسی
۱- مستی . ۲- خماری خمار آلودگی می زدگی .
لغت نامه دهخدا
مخموری. [ م َ ] ( حامص ) می زدگی. ( ناظم الاطباء ) :
یک دو جام از روی مخموری بخور
یک دو جنس از روی یک جانی بخواه.
هر گلی را زخم خاری در قفاست.
یک دو جام از روی مخموری بخور
یک دو جنس از روی یک جانی بخواه.
خاقانی.
یک قدح بیرنج مخموری کراست هر گلی را زخم خاری در قفاست.
امیر حسینی سادات.
و رجوع به مخمور شود.کلمات دیگر: