کلمه جو
صفحه اصلی

بنیه


مترادف بنیه : توان، قدرت، قوت، نیرو، استطاعت، توانایی، آفرینش، فطرت، نهاد، ساخت

برابر پارسی : شالوده

فارسی به انگلیسی

health, stamina, vigor, vigour, physical condition, locker room, [fig.] ability

physical condition, health, [fig.] ability


health, stamina, vigor, vigour


فارسی به عربی

دستور , طاقة , معی

عربی به فارسی

ساختن , بناکردن , درست کردن


مترادف و متضاد

gut (اسم)
شکم، طاقت، نیرو، تنگه، روده، زه، جرات، دل و روده، شکنبه، احشاء، شکم گندگی، بنیه

power (اسم)
پا، حکومت، برتری، بازو، عظمت، قدرت، نیرو، برق، توان، زبر دستی، زور، سلطه، سلطنت، نیرومندی، بنیه، توش، اقتدار، قدرت دید ذره بین، سلطه نیروی برق

stamina (اسم)
استقامت، طاقت، بنیه، نیروی حیاتی

staying power (اسم)
قدرت، استحکام، طاقت، بنیه، نیروی پایداری

توان، قدرت، قوت، نیرو


استطاعت، توانایی


آفرینش، فطرت، نهاد


ساخت


۱. توان، قدرت، قوت، نیرو
۲. استطاعت، توانایی
۳. آفرینش، فطرت، نهاد
۴. ساخت


فرهنگ فارسی

وجود، نهاد، فطرت
( اسم ) ۱ - نهاد آفرینش . ۲ - ساخت . ۳ - تواناییقوه نیرو.یا بنی. اقتصادی. قو. اقتصادی نیروی اقتصادی. یا بنی. مالی . استطاعت مالی قوه مالی : ( بنی. بنی. مالی دولت ضعیف است . ) یا بی بنیه. ضعیف لاغر .
نهاد و آفرینش چیزی ٠ نهاد و آفرینش نهاد و آفرینش و وجود و سرشت آدمی ٠ یا ساخت ٠

فرهنگ معین

(بُ یِّ ) [ ع . ] ( اِ. ) ۱ - توان ، توانایی . ۲ - ساخت . ۳ - نهاد، آفرینش .

لغت نامه دهخدا

بنیة. [ ب َ نی ی َ ] (ع اِ) کعبه بدان جهت که شرف و بزرگی دارد. یقال لاورب هذه البنیه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کعبه . قبله . (نصاب الصبیان ) (غیاث ). کعبه . (دهار). خانه ٔ خدای . (مهذب الاسماء).


بنیة. [ ب ُ ی َ ] (ع اِ) نهاد و آفرینش چیزی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). نهادو آفرینش . (فرهنگ فارسی معین ). نهاد. (السامی ). نهاد و آفرینش و وجود و سرشت آدمی . (غیاث ) (آنندراج ).
- بی بنیه ؛ ضعیف و لاغر. (از ناظم الاطباء). (فرهنگ فارسی معین ).
- صحیح البنیه ؛ ای فطرة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
- ضعیف البنیه ؛ سست نهاد. (ناظم الاطباء).
- قوی البنیة ؛ سخت نهاد. (ناظم الاطباء).
|| ساخت . || توانایی . قوه . نیرو. (فرهنگ فارسی معین ).
- بنیه ٔ اقتصادی ؛ قوه ٔ اقتصادی . نیروی اقتصادی . (فرهنگ فارسی معین ).
- بنیه ٔ عقل ؛ سخن حکمت آمیز است . (انجمن آرا).
- بنیه ٔ مالی ؛ استطاعت مالی . قوه ٔ مالی . (فرهنگ فارسی معین ).


فرهنگ عمید

فطرت، وجود، نهاد.

دانشنامه عمومی

بنیه (به مجاری: Bénye) یک شهرداری در مجارستان است که در ناحیه مونور واقع شده است. بنیه ۱۶٫۵۳ کیلومتر مربع مساحت و ۱٬۲۶۵ نفر جمعیت دارد.
فهرست شهرهای مجارستان

دانشنامه آزاد فارسی

بُنْیه
(در لغت به معنی نهاد و سرشت) اصطلاحی در فلسفه و کلام. نزد فلاسفه عبارت است از جسم مرکب، بدان سان که از ترکیب آن مزاج حاصل آید. فلاسفه بنیه را شرط تحقق حیات می دانند. برخی متکلمان، بنیه را امتزاج اجزایی دانسته اند که دارای اَعراض ویژه است (مزاج)، برخی از رطوبت، حرارت، برودت و یبوست به بنیه تعبیر کرده اند و برخی بدن مرکب از عناصر اربعه را بنیه دانسته اند و سرانجام گروهی از متکلمان بنیه را فرد یا جزئی به شمار آورده اند که هستی حیوان را تحقق می بخشد و با کمتر از آن تحقق نمی یابد.

فرهنگ فارسی ساره

شالوده


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی بَنِیهِ: پسرانش -فرزندانش
ریشه کلمه:
بنو (۱۶۴ بار)
ه (۳۵۷۶ بار)

گویش مازنی

/benie/ حصیرچه ی زیر دیگ – زیردیگی & مکان ومأوا & حصیرچه ی زیردیگ – زیردیگی

حصیرچه ی زیر دیگ – زیردیگی


مکان ومأوا


جدول کلمات

نهاد, فطرت, وجود


کلمات دیگر: