کلمه جو
صفحه اصلی

اعاشه


مترادف اعاشه : ارتزاق، گذران، معاش، معیشت

فارسی به انگلیسی

providing means of subsistence for, sustaining

فارسی به عربی

اعالة

مترادف و متضاد

ارتزاق، گذران، معاش، معیشت


subsistence (اسم)
دوام، مدد معاش، سر سختی، زیست، نگاهداری، معاش، اعاشه، گذران، امرار معاش، وسیله معیشت

livelihood (اسم)
وسیله معاش، معیشت، معاش، اعاشه

فرهنگ فارسی

زنده داشتن، زنده گردانیدن، زندگی بخشیدن ، زندگانی کردن، روزی فراهم آوردن
۱ - ( مصدر ) زنده داشتن . ۲ - زنده گردانیدن زندگی بخشیدن . ۳ - ( مصدر ) زندگانی کردن معیشت کردن . ۴ - ( اسم ) گذران : از چه محل اعاشه میکند ? توضیح معنی اخیر تازه است و پیشینیان بجای آن ( معاش ) میگفتند .

فرهنگ معین

(اِ ش ِ یا شَ ) [ ع . اعاشة ] ۱ - (مص ل . ) زندگی کردن ، معیشت کردن . ۲ - (مص م . ) زنده داشتن ، زندگی بخشیدن . ۳ - (اِ. ) گذران .

لغت نامه دهخدا

( اعاشة ) اعاشة. [ اِ ش َ ] ( ع مص ) زنده گردانیدن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). زنده کردن. ( یادداشت مؤلف ). زنده داشتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( مجمل اللغة ).
- اعاشه خدا کسی را ؛ او را زنده داشتن. اسباب زندگی در دسترس او گذاشتن. ( از متن اللغة ).
|| زندگی کردن. زندگانی کردن. تعیش. امرار معاش.
- اعاشه کردن ؛ زیستن. بسر بردن.زندگی کردن. زندگانی کردن.
- اعاشه نمودن . رجوع به اعاشه کردن شود.

اعاشة. [ اِ ش َ ] (ع مص ) زنده گردانیدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زنده کردن . (یادداشت مؤلف ). زنده داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (مجمل اللغة).
- اعاشه ٔ خدا کسی را ؛ او را زنده داشتن . اسباب زندگی در دسترس او گذاشتن . (از متن اللغة).
|| زندگی کردن . زندگانی کردن . تعیش . امرار معاش .
- اعاشه کردن ؛ زیستن . بسر بردن .زندگی کردن . زندگانی کردن .
- اعاشه نمودن . رجوع به اعاشه کردن شود.


فرهنگ عمید

۱. زندگانی کردن.
۲. روزی فراهم آوردن.

پیشنهاد کاربران

امرار معاش, نگهداری, زیست, گذران


کلمات دیگر: