کلمه جو
صفحه اصلی

سوزمانی


مترادف سوزمانی : بدکاره، فاحشه، روسپی، جنده، سوزه مانی

متضاد سوزمانی : عفیف، نجیب

مترادف و متضاد

بدکاره، فاحشه، روسپی، جنده، سوزهمانی ≠ عفیف، نجیب


فرهنگ فارسی

طایفه ای کولیان بیابان گرد
کولی، زن کولی، طایفهای ازکولیان بیابانگرد
دخترک آتش پاره .
زن تبه کار لولی کولی غربال بند قرشمال دشنامی است سخت بی ادبانه زن را

فرهنگ معین

(زْ ) (اِمر. ) زن کولی .

لغت نامه دهخدا

سوزمانی. ( ص )زن تبه کار. لولی. لوری. کولی. غربال بند. قرشمال. چیگانه. غربتی. ( یادداشت بخط مؤلف ). || دشنامی است سخت بی ادبانه زن را. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ عمید

۱. بدکاره، روسپی.
۲. [قدیمی] کولی.
۳. [قدیمی] زن کولی.
۴. [قدیمی] طایفه ای از کولیان بیابان گرد.

پیشنهاد کاربران

طایفه ای از کولی ها ( Gypsies ) که در سنندج و کرمانشاه ساکن هستند و زبانشان کردی شده


کلمات دیگر: