مترادف مرئی شدن : ظاهر شدن، هویدا گشتن، پدیدار گشتن، آشکار شدن، پیداشدن، قابل رویت شدن، دیده شدن
مرئی شدن
مترادف مرئی شدن : ظاهر شدن، هویدا گشتن، پدیدار گشتن، آشکار شدن، پیداشدن، قابل رویت شدن، دیده شدن
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
ظاهر شدن، هویدا گشتن، پدیدار گشتن، آشکار شدن، پیداشدن، قابلرویت شدن، دیده شدن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱- دیده شدن : مرئی از بخت من نشد خط عیش دید. بخت ناتوان باشد . ( وحشی ) ۲ - آشکار شدن هویدا شدن ظاهرشدن : در خلال این احوال ستار. ذو ذوابهای در آسمان در برج قوس مرئی شد .
کلمات دیگر: