کلمه جو
صفحه اصلی

سوال کردن


مترادف سؤال کردن : استفسار کردن، پرسیدن، پرسش کردن ، مطرح کردن، سراغ گرفتن، جویا شدن، گدایی کردن

متضاد سؤال کردن : پاسخ دادن، جواب دادن

برابر پارسی : پرسیدن

فارسی به انگلیسی

ask, query, to ask, to beg

to beg


to ask


ask, query


مترادف و متضاد

inquire (فعل)
محقق کردن، پرسیدن، سوال کردن، جویا شدن، پرسش کردن، تحقیق کردن، باز جویی کردن، رسیدگی کردن، استنطاق کردن، امتحان کردن، پژوهیدن، تفتیش کردن

ask (فعل)
پرسیدن، خواستن، سوال کردن، جویا شدن، طلب کردن، طلبیدن، دعوت کردن، پرسش کردن، خبر گرفتن، خواهش کردن، برای چیزی بی تاب شدن

استفسار کردن، پرسیدن، پرسش کردن ≠ پاسخ دادن، جواب دادن


۱. استفسار کردن، پرسیدن، پرسش کردن ≠ پاسخ دادن، جواب دادن
۲. مطرح کردن
۳. سراغ گرفتن، جویا شدن
۴. گدایی کردن


فرهنگ فارسی

( سو آل کردن ) پرسیدن پرسش کردن در تداول طلب رفع حاجت کردن گدایی کردن

فرهنگ معین

( ~ . کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) گدایی کردن ، طلب کردن .

لغت نامه دهخدا

سؤال کردن. [ س ُ آ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پرسیدن. پرسش کردن. در تداول ، طلب رفع حاجت کردن و گدایی کردن. ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

استفسار کردن، پرسیدن، پرسش کردن، مطرح کردن، سراغ گرفتن، جویا شدن، گدایی کردن، استیضاح


کلمات دیگر: