برابر پارسی : کمک، یاری
اعانه
برابر پارسی : کمک، یاری
فارسی به انگلیسی
relief fund, charitable contribution
benevolence, charities, dole, handout, offering, subscription
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) یاری کردن یاری دادن کمک کردن . ۲ - ( اسم ) یاری مدد کمک جمع : اعانات . یا اعانه باثم ( اعانت باثم ) کسی را در گناه کردن یار شدن . یا جمع کردن اعانه . گرد آوردن وجه نقد از مردم برای کمک بکسی که محتاج است .
نزدیک شدن شتر آمدن باعانه نزدیک شتر آمدن برای اعانت . اعانه ابل و جز آن پیش چشم کردن آن تا آن را بچشم ببیند یا دست بر بالای چشم داشتن چنانکه عادت نگریستن است برای دیدن کسی یا چیزی . یا بچشمه رسانیدن آب را .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
- اعانه بگیر ؛ کسی که از دیگران برای کاری خیر اعانه و پول بگیرد. رجوع به اعانه شود.
- اعانه جمع کردن ؛ پول برای امر خیر گرد آوردن. گردآوری پول برای سازمانهای ملی و اجتماعی. رجوع به اعانه شود.
- اعانه خواستن ؛ طلبیدن اعانه. خواستن اعانه و پول برای کارهای عمومی و خیر. و رجوع به اعانه شود.
- اعانه دادن ؛ کمک دادن به انجمنهای نیکوکاری. رجوع به اعانه شود.
- اعانه گرفتن ؛ پول نقد و یا اشیاء دیگری برای سازمانهای خیریه از خیرخواهان و نیکوکاران گرفتن. رجوع به اعانه شود.
- وجه اعانه یا اعانه ؛ وجه نقدی که برای کمک و مدد خرج بکسی می دهند و آن را وجه اعانه گویند. ( از ناظم الاطباء ). و رجوع به اعانه شود.
اعانة.[ اِ ن َ ] (ع مص ) نزدیک شتر آمدن به اعانه . (منتهی الارب ). نزدیک شتر آمدن برای اعانت . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اعانه ٔ ابل و جز آن ؛ پیش چشم کردن آن تا آن را بچشم ببیند یا دست بر بالای چشم داشتن چنانکه عادت نگریستن است برای دیدن کسی یا چیزی . (از متن اللغة). || بچشمه رسانیدن آب را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رسانیدن چشمه ها به زمین آبدار یا زه آب . (از متن اللغة). و در این معنی بی اعلال هم آمده است . رجوع به اِعیان شود . || یاری دادن . یقال : رب اَعنی و لاتُعِن ْ علی . (منتهی الارب ). یاری دادن . (ناظم الاطباء). یاری کردن . (ترجمان تهذیب عادل ص 15).
- اعانه ٔ کسی بودن ؛ یاور و پشتیبان کار وی بودن .
|| اعانه ٔ کسی از دیگری ؛ رهایی دادن وی را. (از اقرب الموارد) .
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی ساره
یاری، کمک
دانشنامه اسلامی
ریشه کلمه:
عون (۱۱ بار)
ه (۳۵۷۶ بار)
یاری. «فُلانٌ عَوْنی» فلانی یار و کمک من است همچنین است اعانت. . در آوردن قرآن گروه دیگری او را یاری کردهاند . بر خوبی و تقوی یکدیگر را یاری نمائید و بر گناه و تجاوز همدیگر را یاری نکنید. استعانت: یاری خواستن. . . از صبر و صلوة در انجام اوامر خدا کمک جوئید. مستعان: اسم مفعول است، یاری جسته شده .