کلمه جو
صفحه اصلی

اعانه


برابر پارسی : کمک، یاری

فارسی به انگلیسی

benevolence, charities, dole, handout, offering, subscription, relief fund, charitable contribution

relief fund, charitable contribution


benevolence, charities, dole, handout, offering, subscription


فارسی به عربی

اعانة مالیة , اغاثة , مساهمة , منحة , منفعة , وفرة

مترادف و متضاد

bounty (اسم)
وفور، شهامت، انعام، بخشش، اعانه، سخاوت، بخشندگی، ازادمنشی

benefit (اسم)
استفاده، مزیت، سود، منفعت، مصلحت، خیر، احسان، مزایا، اعانه، نمایش برای جمعاوری اعانه، افاضه

contribution (اسم)
سهم، اعانه، همکاری و کمک، هم بخشی

relief (اسم)
کمک، تسکین، ترمیم، جبران، اعانه، برجستگی، بر جسته کاری، اسودگی، راحتی، جانشین، رسایی، ازادی، فراغت، حجاری برجسته، گره گشایی، اسایش خاطر، تشفی، خط بر جسته، رفع نگرانی

handout (اسم)
خیرات، خیر، اعانه، نوبت بازی

subsidy (اسم)
اعانه، کمک هزینه، کمک مالی

subvention (اسم)
اعانه، کمک هزینه، کمک مالی، تخصیص اعانه

فرهنگ فارسی

اعانت: یاری کردن، یاری دادن، کمک کردن
۱ - ( مصدر ) یاری کردن یاری دادن کمک کردن . ۲ - ( اسم ) یاری مدد کمک جمع : اعانات . یا اعانه باثم ( اعانت باثم ) کسی را در گناه کردن یار شدن . یا جمع کردن اعانه . گرد آوردن وجه نقد از مردم برای کمک بکسی که محتاج است .
نزدیک شدن شتر آمدن باعانه نزدیک شتر آمدن برای اعانت . اعانه ابل و جز آن پیش چشم کردن آن تا آن را بچشم ببیند یا دست بر بالای چشم داشتن چنانکه عادت نگریستن است برای دیدن کسی یا چیزی . یا بچشمه رسانیدن آب را .

فرهنگ معین

(اِ نِ ) [ ع . اعانة ] ۱ - (مص م . ) کمک کردن . ۲ - (اِمص . ) یاری ، کمک . ج . اعانات .

لغت نامه دهخدا

اعانه. [ اِ ن َ ]( ع مص ) کمک : اگر اعانه شما نبود من مغلوب می شدم. ( فرهنگ نظام ). مساعدت. عون. معونه. ( کازیمنسکی ). یاری کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به اعانة و اعانت شود. || ( اِ ) پولی که برای کار خیری داده شود: برای افتتاح یک مریضخانه اعانه جمع می کنیم. ( از فرهنگ نظام ). آنچه از مال رفع حاجت کسی را برایگان دهند. آنچه برای امری خیر برایگان بخشند. ( یادداشت مؤلف ). مالی که فقیری یا کاری عام المنفعه را دهند.( یادداشت مؤلف ). ج ، اعانات. رجوع به اعانات شود.
- اعانه بگیر ؛ کسی که از دیگران برای کاری خیر اعانه و پول بگیرد. رجوع به اعانه شود.
- اعانه جمع کردن ؛ پول برای امر خیر گرد آوردن. گردآوری پول برای سازمانهای ملی و اجتماعی. رجوع به اعانه شود.
- اعانه خواستن ؛ طلبیدن اعانه. خواستن اعانه و پول برای کارهای عمومی و خیر. و رجوع به اعانه شود.
- اعانه دادن ؛ کمک دادن به انجمنهای نیکوکاری. رجوع به اعانه شود.
- اعانه گرفتن ؛ پول نقد و یا اشیاء دیگری برای سازمانهای خیریه از خیرخواهان و نیکوکاران گرفتن. رجوع به اعانه شود.
- وجه اعانه یا اعانه ؛ وجه نقدی که برای کمک و مدد خرج بکسی می دهند و آن را وجه اعانه گویند. ( از ناظم الاطباء ). و رجوع به اعانه شود.

اعانة.[ اِ ن َ ] (ع مص ) نزدیک شتر آمدن به اعانه . (منتهی الارب ). نزدیک شتر آمدن برای اعانت . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اعانه ٔ ابل و جز آن ؛ پیش چشم کردن آن تا آن را بچشم ببیند یا دست بر بالای چشم داشتن چنانکه عادت نگریستن است برای دیدن کسی یا چیزی . (از متن اللغة). || بچشمه رسانیدن آب را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رسانیدن چشمه ها به زمین آبدار یا زه آب . (از متن اللغة). و در این معنی بی اعلال هم آمده است . رجوع به اِعیان شود . || یاری دادن . یقال : رب اَعنی و لاتُعِن ْ علی . (منتهی الارب ). یاری دادن . (ناظم الاطباء). یاری کردن . (ترجمان تهذیب عادل ص 15).
- اعانه ٔ کسی بودن ؛ یاور و پشتیبان کار وی بودن .
|| اعانه ٔ کسی از دیگری ؛ رهایی دادن وی را. (از اقرب الموارد) .


فرهنگ عمید

یاری کردن، یاری دادن، کمک کردن.

فرهنگ فارسی ساره

یاری، کمک


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَعَانَهُ: یاریش کرده
ریشه کلمه:
عون (۱۱ بار)
ه (۳۵۷۶ بار)

یاری. «فُلانٌ عَوْنی» فلانی یار و کمک من است همچنین است اعانت. . در آوردن قرآن گروه دیگری او را یاری کرده‏اند . بر خوبی و تقوی یکدیگر را یاری نمائید و بر گناه و تجاوز همدیگر را یاری نکنید. استعانت: یاری خواستن. . . از صبر و صلوة در انجام اوامر خدا کمک جوئید. مستعان: اسم مفعول است، یاری جسته شده .


کلمات دیگر: