کلمه جو
صفحه اصلی

تمرد


مترادف تمرد : تجاسر، تخطی، تخلف، سرپیچی، سرکشی، طغیان، عصیان، گردن کشی، نافرمانی، یاغیگری ، سرپیچی کردن، سرکشی کردن، طغیان ورزیدن، عصیان ورزیدن، گردن کشی کردن، نافرمانی کردن

متضاد تمرد : فرمانبرداری، فرمان بردن، فرمان برداری کردن، رام بودن، تسلیم بودن

برابر پارسی : سرکشی، سرپیچی، گردن کشی، نافرمانی

فارسی به انگلیسی

disobedience, rebellion


disobedience, rebellion, contumacy, insubordination, mutiny, rebelliousness, recalcitrance

contumacy, disobedience, insubordination, mutiny, rebellion, rebelliousness, recalcitrance


فارسی به عربی

تمرد

عربی به فارسی

بر خيزش , طغيان , شورش , فتنه , قيام , سرکشي , تمرد


مترادف و متضاد

rebellion (اسم)
عناد، سرکشی، تمرد، طغیان، شورش، عصیان

contumacy (اسم)
عناد، سرکشی، تمرد، امتناع از حضور در دادگاه

insurgency (اسم)
یاغیگری، تمرد، طغیان، شورش، قیام

insurgence (اسم)
یاغیگری، تمرد، طغیان، شورش، قیام

recalcitrance (اسم)
سرکشی، تمرد، سر سختی، کله شقی، جواب رد

recalcitrancy (اسم)
سرکشی، تمرد، سر سختی، کله شقی، جواب رد

تجاسر، تخطی، تخلف، سرپیچی، سرکشی، طغیان، عصیان، گردن‌کشی، نافرمانی، یاغیگری ≠ فرمانبرداری


۱. تجاسر، تخطی، تخلف، سرپیچی، سرکشی، طغیان، عصیان، گردنکشی، نافرمانی، یاغیگری ≠ فرمانبرداری
۲. سرپیچی کردن، سرکشی کردن، طغیانورزیدن، عصیان ورزیدن، گردنکشی کردن، نافرمانی کردن ≠ فرمان بردن، فرمانبرداری کردن، رام بودن، تسلیم بودن


فرهنگ فارسی

سرپیچی کردن، گردنکشی کردن، نافرمانی کردن
۱ - ( مصدر ) گردنکشی کردنستنبه شدن . ۲ - سرپیچی کردن نافرمانی کردن . ۳ - ( اسم ) گردنگشی سرکشی.۴ - نافرمانی . جمع : تمردات .

فرهنگ معین

(تَ مَ رُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) سرپیچی کردن ، نافرمانی .

لغت نامه دهخدا

تمرد. [ ت َ م َرْ رُ ] ( ع مص ) چندی امرد ماندن و سپس ریش برآوردن : تمرد فلان زماناً. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). مدتی بی ریش بماندن ، پس ریش برآوردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || شوخ و ستنبه شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). ستنبه شدن. ( دستور اللغة ) ( مجمل اللغة ).سرکشی کردن. ( غیاث اللغات ). سرکشی کردن و رسیدن در نافرمانی بجایی که از نوع خود بیرون رود. ( آنندراج ).متنبه و سرکش شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). عصیان کردن و از حد خود تجاوز نمودن چنانکه پند و نصیحتی را نپذیرد. ( از اقرب الموارد ). گردن کشی کردن. ( دهار ) سرکشی و گردنکشی و خودسری و مخالفت و نافرمانی و بتره و عدم اطاعت و عدم انقیاد و تحقیر حکم و فرمان ، و طغیان. ( ناظم الاطباء ) : نه در ضمیر ضعیفان آزاری صورت بندد و نه گردنکشان را مجال تمرد باقی ماند. ( کلیله و دمنه ). تا معاندت فجار و تمرد کفار ظاهر گشت. ( کلیله و دمنه ). دشمن که... تمرد او به تودد زیادت گردد از او نجات نتوان یافت مگر به هجر. ( کلیله و دمنه ). از عقوق و تمرد پسر مستغاث شد و از حرکات و سکنات اوتبرا نمود. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 343 ).

فرهنگ عمید

سرپیچی کردن، گردن کشی کردن، نافرمانی کردن.

فرهنگ فارسی ساره

سرکشی، سرپیچی، نافرمان


پیشنهاد کاربران

نابله

خیره سری

انکارکردن

یاغیگری

عدم تابعیت


کلمات دیگر: