کلمه جو
صفحه اصلی

اسب سواری

فارسی به انگلیسی

horsemanship, riding


saddle horse


equitation, roadster, saddle horse


horsemanship, riding, saddle horse, equitation, roadster, saddle-horse

مترادف و متضاد

trooper (اسم)
سپاهی، اسب سواری، نظامی

hackney (اسم)
درشکه کرایه، اسب سواری، اسب کرایبه، فعله

roadster (اسم)
اسب سواری، رهنورد

manege (اسم)
اسب سواری، اموزشگاه اسب سواری

saddle horse (اسم)
اسب سواری

saddler (اسم)
اسب سواری، سراج، زین ساز

فرهنگ فارسی

سواری گرفتن از اسب برای تفریح یا ورزش


فرهنگ عمید

۱. بر اسب سوار شدن.
۲. سوار بر اسب به گردش رفتن.
۳. (ورزش ) [عامیانه] = اسب دوانی

فرهنگستان زبان و ادب

{riding, horse riding} [ورزش] سواری گرفتن از اسب برای تفریح یا ورزش

پیشنهاد کاربران

اسب سواری به انگلیسی میشه
ride hourse

اسب سواری به انگلیسی:horse back riding


کلمات دیگر: