مترادف مددکاری : امداد، کمک، یاری، یاری رسانی، مدد، عنایت، مساعدت، معاضدت، یاوری
مددکاری
مترادف مددکاری : امداد، کمک، یاری، یاری رسانی، مدد، عنایت، مساعدت، معاضدت، یاوری
فارسی به انگلیسی
assistance, aid, support, cooperation, social work
مترادف و متضاد
امداد، کمک، یاری، یاریرسانی، مدد، عنایت، مساعدت، معاضدت، یاوری
فرهنگ فارسی
یاری یاوری .
یاری رساندن، شغل مددکار
جملات نمونه
مددکاری اجتماعی
social service, social work, casework
لغت نامه دهخدا
مددکاری. [ م َ دَدْ ] ( حامص مرکب ) کمک. دستگیری. یاری. یاوری. مساعدت. حمایت :
نام احمد چون چنین یاری کند
تا که نورش چون مددکاری کند.
نام احمد چون چنین یاری کند
تا که نورش چون مددکاری کند.
مولوی.
|| تأیید. توفیق : درمی خواهد از خدا مددکاری در آنچه او را بر آن واداشته. ( تاریخ بیهقی ص 312 ). از مددکاری آن صاحب اخلاصم و دوستدارم اهل آن را.( تاریخ بیهقی ص 317 ). || شغل و عمل مددکار اجتماعی. رجوع به مددکار شود.دانشنامه عمومی
(علوم اجتماعی) معادل Social work در انگلیسی.
کلمات دیگر: