برابر پارسی : سامان دادن، پیراستن، آراستن، سامانیدن
مرتب کردن
برابر پارسی : سامان دادن، پیراستن، آراستن، سامانیدن
فارسی به انگلیسی
arrange, collocate, fix, make, order, organize, range, regularize, regulate, right, tidy
فارسی به عربی
تراصف , حفلة موسیقیة , رتب , عدل , عنوان , مدی , مرتب
مترادف و متضاد
تنظیم کردن، مرتب کردن، منظم کردن، فرمودن، فرمان دادن، سفارش دادن، برات دستور دادن
میزان کردن، اراستن، مرتب کردن، در صف اوردن، تغییر کردن، سیر و حرکت کردن
تعدیل کردن، درست کردن، تنظیم کردن، میزان کردن، مرتب کردن، منظم کردن
اراستن، ترتیب دادن، مرتب کردن، چیدن، منظم کردن، سازمند کردن، قرار گذاشتن، طبقه بندی کردن، طبقهبندییا جور کردن
مرتب کردن، چیدن، سفت شدن، اغاز کردن، نشاندن، کار گذاشتن، نصب کردن، قرار دادن، مستقر شدن، غروب کردن، گذاردن، نهادن، قرار گرفته، جاانداختن
مرتب کردن، مسلسل کردن، نوبتی کردن، پیاپی ساختن، سریال کردن، پشت سرهم اوردن
مرتب کردن، مستعد کردن، ترتیب کارها را معین کردن
مرتب کردن، به ترتیب نشان دادن، راهنمایی کردن با
مرتب کردن، پهلوی هم گذاردن
مرتب کردن، منظم کردن
تنظیم کردن، مرتب کردن، منظم کردن، نظم دادن
مرتب کردن، طبقه بندی کردن، دسته بندی کردن، رده بندی کردن
اراستن، مرتب کردن، منظم کردن
مرتب کردن، کارها را تنظیم کردن
درست کردن، مرتب کردن، رها ساختن
تنظیم کردن، مرتب کردن، اماده و مجهز کردن
درست کردن، مرتب کردن، راست کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) نظم دادن ترتیب دادن .
فرهنگ فارسی ساره
سامانیدن
جدول کلمات
اراستن
پیشنهاد کاربران
آنکادر
علی در بازار آمد باران
Put in order
Sort out
Sort out
Straighten out
unscramble
سر و سامان دادن
کلمات دیگر: