کلمه جو
صفحه اصلی

مراعات کردن


مترادف مراعات کردن : پاس داشتن، نگاه داشتن، رعایت کردن، توجه کردن، لحاظ کردن، مراقبت کردن

فارسی به انگلیسی

care, observe

فارسی به عربی

لاحظ

مترادف و متضاد

observe (فعل)
گفتن، مشاهده کردن، دیدن، ملاحظه کردن، رعایت کردن، نظاره کردن، مراعات کردن، برپا داشتن

پاس داشتن، نگاه داشتن


رعایت کردن، توجه کردن، لحاظ کردن


مراقبت کردن


۱. پاس داشتن، نگاه داشتن
۲. رعایت کردن، توجه کردن، لحاظ کردن
۳. مراقبت کردن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) رعایت یکدیگر کردن . ۲- توجه کردن مراقبت کردن . ۳ - جانب چیزی نگهداشتن .

لغت نامه دهخدا

مراعات کردن. [ م ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نگهداری کردن. مشفقانه مراقبت کردن :
مراعات دهقان کن از بهر خویش.
سعدی.
غم جمله خوردر هوای یکی
مراعات صد کن برای یکی.
سعدی.
فقرا و تنگدستان را مراعات کن.
( مجالس سعدی ).
|| رعایت جانب و خاطر کسی کردن. ملاحظه حال او کردن. پروای دیگران داشتن. در حق کسی توجه و عنایت داشتن :
دیدی که هیچگونه مراعات من نکردی
در کار من قدم ننهادی به پایمردی.
خاقانی.
نگویم مراعات مردم مکن
کرم پیشه با مردم گم مکن.
سعدی.
|| ملاحظه کردن. پروا کردن : اما دوستی بود ما را که برجای فرودآمدند و در دنبال ما نیامدند و مراعات کردند. ( تاریخ بیهقی ص 597 ).


کلمات دیگر: