مترادف مختل شدن : اختلال یافتن، تباه شدن، آشفته شدن، پریشان شدن، ازنظم و ترتیب افتادن، ازروال عادی خارج شدن
مختل شدن
مترادف مختل شدن : اختلال یافتن، تباه شدن، آشفته شدن، پریشان شدن، ازنظم و ترتیب افتادن، ازروال عادی خارج شدن
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
اختلالیافتن، تباه شدن
آشفته شدن، پریشان شدن
ازنظم و ترتیب افتادن، ازروال عادی خارج شدن
۱. اختلالیافتن، تباه شدن
۲. آشفته شدن، پریشان شدن
۳. ازنظم و ترتیب افتادن، ازروال عادی خارج شدن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱- خلل یافتن تباه شدن : ... از بهر آنک ازین ترکیب جز وی حاصل می شد مرکب از اسباب مفرده و قاعد. رکنی بارکنی مختل می شد.... ۲ - آشفته شدن پریشان شدن . ۳ - بی چیز و محتاج گشتن .
کلمات دیگر: