کلمه جو
صفحه اصلی

بلوک


مترادف بلوک : قسمت، منطقه، ناحیه، قطعه، دهستان، جماعت، دسته، گروه، قطعات سنگ یا سیمان، تابوک، ردیف ساختمانهای موازی

فارسی به انگلیسی

district, civil parish


bloc


block, bailiwick, parish, shire


فارسی به عربی

کتلة , منطقة

مترادف و متضاد

ردیف‌ساختمانهای موازی


canton (اسم)
زاویه، قسمت، بلوک، بخش

district (اسم)
حوزه، ناحیه، بلوک، بخش، محله

block (اسم)
توده، قلنبه، سد، قطعه، کند، بلوک، جعبه قرقره، کنده، انسداد، مانع ورادع، ساختمان چهارگوش

bloc (اسم)
توده، قلنبه، قطعه، بلوک، جعبه قرقره، کنده

قسمت، منطقه، ناحیه


قطعه


دهستان


جماعت، دسته، گروه


قطعات سنگ یا سیمان، تابوک


۱. قسمت، منطقه، ناحیه
۲. قطعه
۳. دهستان
۴. جماعت، دسته، گروه
۵. قطعات سنگ یا سیمان، تابوک
۶. ردیفساختمانهای موازی


فرهنگ فارسی

( اسم ) جماعت دسته . یا بلوک بلوک . دسته دسته قسمت قسمت .
ده از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت . آب از قنات . محصول غلات و خرما .

فرهنگ معین

(بُ لُ ) ( اِ. ) ۱ - ناحیه ای شامل چند قریه و ده . ۲ - جماعت ، دسته .
( ~. ) [ فر. ] ( اِ. ) ۱ - چند کشور متحد که دارای مرام و روش سیاسی یکسان باشند. ۲ - قطعة زمین . ۳ - قطعه ای از مصالح ساختمانی . ۴ - ظرفی که در آن شراب خورند.

( ~.) [ فر. ] ( اِ.) 1 - چند کشور متحد که دارای مرام و روش سیاسی یکسان باشند. 2 - قطعة زمین . 3 - قطعه ای از مصالح ساختمانی . 4 - ظرفی که در آن شراب خورند.


(بُ لُ) ( اِ.) 1 - ناحیه ای شامل چند قریه و ده . 2 - جماعت ، دسته .


لغت نامه دهخدا

بلوک . [ ب ُ ] (اِ) پشکل شتر. (برهان ). البعر؛ شتر بلوک انداختن . (تاج المصادر بیهقی ). اللقع؛ انداختن شتربلوک و جز آن . || نشانه ٔ تیر. (اوبهی ).


بلوک . [ ب ُ ] (اِ) ظرف شرابخوری را گویند، و بعضی گفته اند ظرفی باشد که آن را به صور حیوانات ساخته باشند و بدان شراب خورند. (برهان ). قسمی کوزه ٔ گرد و دهان گشاده شبیه به دیزی . قسمی خنورسفالین کوتاه بالا و بزرگ شکم و فراخ دهانه . قسمی بستوی سفالین . نوعی کوزه یا شیشه . قسمی کوزه ٔ دهان فراخ خردتر از بستو. (یادداشت مرحوم دهخدا). جامی باشد زرین یا سیمین که بدان شراب خورند. (اوبهی ) :
می گسار اندر بلوک شاهوار
خوش به شادی در خزان و نوبهار.

رودکی .



بلوک . [ب ُ ] (اِ) جائی که مشتمل بود بر چندین قریه و ده . (برهان ). عده ای از قراء نزدیک یکدیگر که هریک نام خاص و مجموع آنان نامی دیگر دارد. عده ای از قراء که هریک نامی جدا و مجموع نیز نامی خاص دارد. عده ای از قراء که به یک نام عام خوانده شود چون بلوک غار، بلوک فشافویه ، بلوک زهرا... و جمع آن بلوکات بکار رود. (ازیادداشت مرحوم دهخدا). ولایت ناحیه ، بالاخص در تقسیمات کشور ایران پیش از قانون سال 1316 هَ . ش . قسمتی از ولایت را که دارای یک قصبه و چند محال بود و بتوسط یک نفر نایب الحکومه از طرف حاکم اداره میشد، بلوک می گفتند. (دایرة المعارف فارسی ). چندی است کلمه ٔ دهستان بجای این کلمه یعنی بلوک تصویب و رایج شده است . || به ترکی ، به معنی جماعت باشد. (برهان ).
- بلوک بلوک ؛ دسته دسته . قسمت قسمت . (فرهنگ فارسی معین ).


بلوک. [ ب ُ ] ( اِ ) ظرف شرابخوری را گویند، و بعضی گفته اند ظرفی باشد که آن را به صور حیوانات ساخته باشند و بدان شراب خورند. ( برهان ). قسمی کوزه گرد و دهان گشاده شبیه به دیزی. قسمی خنورسفالین کوتاه بالا و بزرگ شکم و فراخ دهانه. قسمی بستوی سفالین. نوعی کوزه یا شیشه. قسمی کوزه دهان فراخ خردتر از بستو. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). جامی باشد زرین یا سیمین که بدان شراب خورند. ( اوبهی ) :
می گسار اندر بلوک شاهوار
خوش به شادی در خزان و نوبهار.
رودکی.

بلوک. [ب ُ ] ( اِ ) جائی که مشتمل بود بر چندین قریه و ده. ( برهان ). عده ای از قراء نزدیک یکدیگر که هریک نام خاص و مجموع آنان نامی دیگر دارد. عده ای از قراء که هریک نامی جدا و مجموع نیز نامی خاص دارد. عده ای از قراء که به یک نام عام خوانده شود چون بلوک غار، بلوک فشافویه ، بلوک زهرا... و جمع آن بلوکات بکار رود. ( ازیادداشت مرحوم دهخدا ). ولایت ناحیه ، بالاخص در تقسیمات کشور ایران پیش از قانون سال 1316 هَ. ش. قسمتی از ولایت را که دارای یک قصبه و چند محال بود و بتوسط یک نفر نایب الحکومه از طرف حاکم اداره میشد، بلوک می گفتند. ( دایرة المعارف فارسی ). چندی است کلمه دهستان بجای این کلمه یعنی بلوک تصویب و رایج شده است. || به ترکی ، به معنی جماعت باشد. ( برهان ).
- بلوک بلوک ؛ دسته دسته. قسمت قسمت. ( فرهنگ فارسی معین ).

بلوک. [ بْلُک ْ / ب ِ لُک ْ ] ( فرانسوی ، اِ ) مُلک کشورهایی که متحد شوند و دارای مرام و روش سیاسی خاصی باشند، بلوک شرق ، بلوک غرب. ( فرهنگ فارسی معین ). || جمعیت ها و دسته های هم عقیده و دارای روش واحد. ( فرهنگ فارسی معین ).

بلوک. [ ب ُ ] ( اِ ) پشکل شتر. ( برهان ). البعر؛ شتر بلوک انداختن. ( تاج المصادر بیهقی ). اللقع؛ انداختن شتربلوک و جز آن. || نشانه تیر. ( اوبهی ).

بلوک. [ ب ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان سبزواران ، بخش مرکزی شهرستان جیرفت. سکنه آن 148تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و خرما. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

بلوک . [ ب ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سبزواران ، بخش مرکزی شهرستان جیرفت . سکنه ٔ آن 148تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات و خرما. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


بلوک . [ بْلُک ْ / ب ِ لُک ْ ] (فرانسوی ، اِ) مُلک کشورهایی که متحد شوند و دارای مرام و روش سیاسی خاصی باشند، بلوک شرق ، بلوک غرب . (فرهنگ فارسی معین ). || جمعیت ها و دسته های هم عقیده و دارای روش واحد. (فرهنگ فارسی معین ).


فرهنگ عمید

= تکوک
ناحیه ای شامل چند ده، دهستان، ولایت.
۱. قطعات مکعبی سیمانی یا سنگی که در کارهای ساختمانی به کار می رود.
۲. ساختمانی شامل چندین واحد مسکونی مستقل معمولاً با یک ورودی.
۳. مجموعه ای از ساختمان ها که هیچ فاصله ای بین آن ها نیست و به وسیلۀ خیابان های مختلف شهر محصور شده اند.
۴. (سیاسی ) مجموعه ای از چند کشور متحد که دارای یک مرام و یک روش سیاسی باشند: بلوک شرق.
توده، دسته.

۱. قطعات مکعبی سیمانی یا سنگی که در کارهای ساختمانی به کار می‌رود.
۲. ساختمانی شامل چندین واحد مسکونی مستقل معمولاً با یک ورودی.
۳. مجموعه‌ای از ساختمان‌ها که هیچ فاصله‌ای بین آن‌ها نیست و به‌وسیلۀ خیابان‌های مختلف شهر محصور شده‌اند.
۴. (سیاسی) مجموعه‌ای از چند کشور متحد که دارای یک مرام و یک روش سیاسی باشند: بلوک شرق.


ناحیه‌ای شامل چند ده؛ دهستان؛ ولایت.


تکوک#NAME?


توده؛ دسته.


دانشنامه عمومی

بلوک به موارد زیر گفته می شود:
بلوک، واژه ای ترکی به معنای «بخش» یا «قسمت» از مصدر «بولْمَک»، مورد کاربرد در تقسیمات کشوری ایران به جای بخش در قدیم
بلوک، در امور نظامی عنوان دسته های محافظ (قاپی قولی: دربان) و دسته های سپاهی ایالات (ایالاتْ عسکری) در تشکیلات نظامی قدیم عثمانی
بلوک نیوجرسی
بلوک، در معماری قسمتی مجزا از یک بنا مثلاً چند اتاق
بلوک (مصالح)، از مصالح ساختمان سازی از قبیل بلوک سیمانی، بلوک کاه و بلوک شیشه ای
بلوک شرق، از تقسیمات قدرتهای جهانی دورهٔ جنگ سرد، در مقابل بلوک غرب
بلوک (جیرفت)، شهری در استان کرمان
بلوک آباد، روستایی در شهرستان مراغه (استان آذربایجان شرقی)

دانشنامه آزاد فارسی

بلوک (Block)
در رایانه، گروهی از چیزهای همانند، مانند مجموعه ای از بایت های حافظه یا داده، و یا قطعه ای از متن. در برنامه نویسی، بلوک قسمتی از حافظه است که توسط سیستم عامل به طور موقت به یک برنامه و یا مجموعه ای از دستورالعمل ها که به صورت یک واحد در نظر گرفته می شوند، تخصیص داده می شود. در ارتباطات، واحدی از اطلاعات منتقل شده که از کدهای شناسایی، داده ها و کدهای تشخیص خطا تشکیل شده است. در ذخیره سازی، یک بلوک مجموعه ای از بایت های پشت سر هم است که به صورت یک گروه از دیسک خوانده می شود یا روی آن نوشته می شود. در پردازش تصویر، یک بلوک مجموعه ای از پیکسل هاست که با آن به صورت یک واحد رفتار می شود. در برنامه های کاربردی، یک بلوک قطعه ای از متن گفته می باشد که می توان آن را انتخاب کرد و عملیات مختلف را روی کل آن انجام داد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بُلوک ، یا بولوگ ، اصطلاحی در تقسیمات کشوری در ایران در سده های گذشته ، نیز اصطلاحی نظامی در سازمان لشکری دولت عثمانی بود.
بلوک جمع : بلوکات ، واژه ای است ترکی ، مشتق از مصدر بولمَک به معنای تقسیم کردن که در معانی بخش ، قسمت ، رسته ، گروه و جماعت به کار می رود.
کاربرد بلوک
بلوک اصطلاحی بود که در تقسیمات کشوری در ایران و در دولت عثمانی به کار می رفت.
← در ایران
(۱) محمود آق سرایی ، مسامرة الاخبار و مسایرة الاخیار، به کوشش عثمان توران ، آنکارا، ۱۹۴۳م . (۲) جلال آل احمد، تات نشینهای بلوک زهرا، تهران ، ۱۳۵۲ش . (۳) آنندراج ، محمد پادشاه ، به کوشش محمد دبیرسیاقی ، تهران ، ۱۳۳۵ش . (۴) محمد حسن اعتماد السلطنه ، تاریخ منتظم ناصری ، به کوشش اسماعیل رضوانی ، تهران ، ۱۳۶۷ش . (۵) محمد حسن اعتماد السلطنه ، مرآه البلدان ، به کوشش عبدالحسین نوایی و هاشم محدث ، تهران ، ۱۳۶۸ش . (۶) محمد حسین بن خلف تبریزی ، برهان قاطع ، به کوشش محمد معین ، تهران ، ۱۳۳۰ش . (۷) عبدالله حافظ ابرو، جغرافیا قسمت ربع خراسان ، هرات ، به کوشش غلامرضا مایل هروی ، تهران ، ۱۳۴۱ش ، ج ۲ و ۳، به کوشش صادق سجادی ، تهران ، ۱۳۷۸ش . (۸) دایرة المعارف فارسی . (۹) رشیدالدین فضل الله ، جامع التواریخ ، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی ، تهران ، ۱۳۷۳ش . (۱۰) حسن روملو، احسن التواریخ ، به کوشش عبدالحسین نوایی ، تهران ، ۱۳۵۷ش . (۱۱) عالم آرای شاه طهماسب ، به کوشش ایرج افشار، تهران ، ۱۳۷۰ش . (۱۲) مسعود کیهان ، جغرافیای مفصل ایران ، تهران ، ۱۳۱۱ش . (۱۳) میرزا سمیعا، تذکرة الملوک ، به کوشش محمد دبیرسیاقی ، تهران ، ۱۳۳۲ش . (۱۴) محمد بن هندوشاه نخجوانی ، دستور الکاتب به کوشش علی زاده ، مسکو، ۱۹۶۴م . (۱۵) غلامرضا ورهرام ، نظام سیاسی و سازمانهای اجتماعی ایران در عصر قاجار، تهران ۱۳۶۷ش . (۱۶) رضا قلی هدایت ، روضة الصفا، تهران ، ۱۳۳۹ش . (۱۷) de Meynard، C A، Dictionnaire Turc-Fran ۵ ais، Amsterdam، ۱۹۷۱. (۱۸) Clauson، G، An Etymological Dictionary of Pre- Thirteenth-Century Turkish، Oxford، ۱۹۷۲. (۱۹) EI ۲. (۲۰) IA. (۲۱) Pakalon، M Z، Osmanl o tarih deyimleri ve terimleri s N zl O g O، Istanbul، ۱۹۴۶. (۲۲) Shaw، SJ_ and EK Shaw، _ History of the Ottoman Emprie_and Modern Turkey، London، ۱۹۸۵. (۲۳) TOrkiye diyanet vakf o Isl @ m ansiklopedisi، Istanbul، ۱۹۹۲. (۲۴) Uzun ۵ ars o l o، I H، Osmanl o devleti teskil @ t o ndan Kapukulu ocaklar o، Ankara، ۱۹۸۴.

گویش مازنی

/belook/ تال مال

تال مال


پیشنهاد کاربران

بلوک Block ( اصطلاح خیاطی ) : به معنی قالب اولیه الگو.

بلوک : واژه ی بلوک یک واژه ی ترکی است از مصدر "بؤلْمَک" به معنی تقسیم کردن چیزی را به قسمت های کوچک تقسیم کردن و جدا نمودن . بؤلوک یا به قول فارس ها بلوک به معنی " تقسیم شده ، قطعه شده " یک قسمت از چند قسمت جدا شده " معنی می دهد . این واژه از زبان ترکی به زبان انگلیسی و آلمانی هم وارد شده Block ، ایتالیایی Bloccare ، فرانسوی Bloquer و. . .
واژه بلوک یک نوع مصالح ساختمانی هم معنی اش قطعه قطعه می باشد .

در زبان بلوچی به معنی مادربزگ هست

چارچوب

( بلوک ) واژه ای هندواروپایی است که در زبان سانسکریت به آن फलक ( phalaka ) می گفتند.
هندی ها به آن ( फलक ( phalak می گفتند. ایتالیایی ها به آن folcire و به لاتین نیز
fulciō ( perhaps from variation *bʰelḱ ) و در زبان آلمانی کهن ( proto - germanic ) به آن balko می گفتند
منبع:Kroonen, Guus ( 2013 ) Etymological Dictionary of Proto - Germanic
و آلمانی ها امروزه با آنکه block و کارواژه blocken ( بستن ) را بکار می برند ولی بیشتر بجای block از واژه Baustein بهره می برند، هنگامیکه می خواهند بگوید فلان چیز از بلوک های کوچک ساخته شده است. Stein=سنگ، Bau=ساخت/ساختار/ساختمان.
بنابراین واژه ای که به جای بلوک پیشنهاد می شود، سنگسازه ( سنگ سازه ) می باشد.
یا ( پار ( ا ) سازه:پار یا پارا/ساز/ه ) یا بُنسازه.
نمونه:
. Alle Materie ist aus kleinen Bausteinen ( آلمانی )
ترجمه: همه مواد از سنگ سازه های کوچک تشکیل شده اند. ( پارسی )


کلمات دیگر: