کلمه جو
صفحه اصلی

اشکال تراشی


مترادف اشکال تراشی : انتقاد، ایرادگیری، بهانه تراشی، خرده گیری، سوسه، کارشکنی

برابر پارسی : دشوار، دشواری، دشوارسازی | ( اِشکال تراشی ) دشوار

فارسی به انگلیسی

creating difficulties, making difficulties, creating or making

creating or making


مترادف و متضاد

obstructionism (اسم)
اشکالتراشی

انتقاد، ایرادگیری، بهانه‌تراشی، خرده‌گیری، سوسه، کارشکنی


فرهنگ فارسی

ایراد گیری .

لغت نامه دهخدا

اشکال تراشی. [ اِ ت َ ] ( حامص مرکب ) ساختن اشکال در کارها. بهانه جوئی. سختگیری در کارها.
- اشکال تراشی کردن ؛ بهانه جویی کردن.

فرهنگ عمید

مشکل ساختن امری، سخت گیری در کاری، بهانه جویی و ایرادگیری.

پیشنهاد کاربران

hindrance


کلمات دیگر: