مترادف تلمبار : انبار، انباشته، توده، تلنبار
تلمبار
مترادف تلمبار : انبار، انباشته، توده، تلنبار
فارسی به انگلیسی
silkworm nursery
jumble
مترادف و متضاد
انبار، انباشته، توده، تلنبار
فرهنگ فارسی
هرچیززیادکه روی هم ریخته وانبارشده باشد، جای پرورش کرم ابریشم، پیله انباروتلیبار
( اسم ) ۱ - هر چیز که روی هم ریخته و انبار شده باشد.۲ - اطاقی دراز که بام آن گالی پوش است و در آن کرم ابریشم را پرورش دهند .
ناحیه میان سلطانیه و همدان و تبریز باشد .
( اسم ) ۱ - هر چیز که روی هم ریخته و انبار شده باشد.۲ - اطاقی دراز که بام آن گالی پوش است و در آن کرم ابریشم را پرورش دهند .
ناحیه میان سلطانیه و همدان و تبریز باشد .
فرهنگ معین
(تَ لَ ) (اِ. ) = تلنبار: ۱ - هر چیز که روی هم ریخته و انبار شده باشد. ۲ - جایی که در آن کرم ابریشم را پرورش دهند.
لغت نامه دهخدا
تلمبار. [ ت ِ ل ِ / ت َ ل َ ] ( اِ ) بنایی از چوب دارای چند طبقه ولی ارتفاع یک طبقه بیش از نیم ذرع نیست. در فرش هر طبقه برگ توت ریخته کرم ابریشم را روی آنها پرورش میکنند. اصلاً این لفظ اصطلاح اهل گیلان است و اکنون در تهران هم استعمال میشود. ( فرهنگ نظام ). اطاقی دراز که بام آن گالی پوش است و در آن کرم ابریشم را پرورش دهند. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به تلیبار شود. || هر چیزی که رویهم ریخته و انبار شده باشد. ( فرهنگ فارسی معین ).
تلمبار. [ ] ( اِخ ) در ذیل جامع التواریخ رشیدی چ بیانی ص 163، 164، 166، 167 و 169، این کلمه آمده و چنین برمی آید که باید ناحیه ای میان سلطانیه و همدان و تبریز باشد.
تلمبار. [ ] ( اِخ ) در ذیل جامع التواریخ رشیدی چ بیانی ص 163، 164، 166، 167 و 169، این کلمه آمده و چنین برمی آید که باید ناحیه ای میان سلطانیه و همدان و تبریز باشد.
تلمبار. [ ] (اِخ ) در ذیل جامع التواریخ رشیدی چ بیانی ص 163، 164، 166، 167 و 169، این کلمه آمده و چنین برمی آید که باید ناحیه ای میان سلطانیه و همدان و تبریز باشد.
تلمبار. [ ت ِ ل ِ / ت َ ل َ ] (اِ) بنایی از چوب دارای چند طبقه ولی ارتفاع یک طبقه بیش از نیم ذرع نیست . در فرش هر طبقه برگ توت ریخته کرم ابریشم را روی آنها پرورش میکنند. اصلاً این لفظ اصطلاح اهل گیلان است و اکنون در تهران هم استعمال میشود. (فرهنگ نظام ). اطاقی دراز که بام آن گالی پوش است و در آن کرم ابریشم را پرورش دهند. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به تلیبار شود. || هر چیزی که رویهم ریخته و انبار شده باشد. (فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ عمید
۱. هرچیز زیاد که روی هم ریخته و انبار شده باشد.
۲. جای مخصوصی که برای پرورش کرم ابریشم درست کنند، پیله انبار، تلیبار، تلیوار.
۲. جای مخصوصی که برای پرورش کرم ابریشم درست کنند، پیله انبار، تلیبار، تلیوار.
گویش مازنی
/telembaar/ زیاد – فراوان - انباشته – انبوه & کوهی در جنوب روستای زیارت گرگان به ارتفاع ۳۰۸۶ متر
۱زیاد – فراوان ۲انباشته – انبوه
کوهی در جنوب روستای زیارت گرگان به ارتفاع ۳۰۸۶ متر
پیشنهاد کاربران
انبارش
کلمات دیگر: