کلمه جو
صفحه اصلی

اشتهاء


برابر پارسی : خواستاری، خواهانی

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - آرزو کردن . ۲ - میل به غذا داشتن . ، ~ی کسی را کور کردن میل به خوردن را در کسی از میان بردن .

لغت نامه دهخدا

اشتهاء. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) اشتها. خواستن چیزی را و آرزوی آن کردن ودوست داشتن آنرا. ( منتهی الارب ). دوست داشتن چیزی و میل کردن به آن و آرزو کردن آنرا. ( از اقرب الموارد ). آرزو کردن و فارسیان بمعنی آرزوی طعام استعمال کنند. ( غیاث ). || خواهش غذا. ( فرهنگ نظام ).
- بااشتها ؛ متمایل به غذا.
- بی اشتها ؛ آنکه به غذا میل ندارد.
- پراشتها ؛ کسی که بسیار متمایل به غذا است.
- کم اشتها ؛ آنکه اندک به غذا مایل است.
- امثال :
اشتهای مردان زیر دندان .
یک گل زغال بردار اشتهایت را بترسان. یکی نان نداشت بخورد پیاز میخورد اشتهایش وا شود. ( از فرهنگ نظام ).


کلمات دیگر: