نوک دار
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
حاد , مدبب
مترادف و متضاد
پوست کنده، خاردار، نوک تیز، نوک دار، عمدی، لخت، برگزیده، انتخاب شده، پاک کرده، کلنگ خورده
تند، زننده، نوک تیز، نوک دار، حاد، تیز، زیرک، باکله، بران، هشیار
نوک تیز، نوک دار، با ذکاوت
نوک دار، تیز، کنایه دار، نیش دار
نوک دار، تیز، گوشه دار
نوک دار، منقاری، شاخک دار، وابسته به منبر یا کرسی خطابه
نوک دار، شاخدار، منتهی به نوک تیز
نوک دار، سردار، رسیده
نوک دار، راست بالا رونده، بشکل مخروط
فرهنگ فارسی
هر چیز که دارای سر تیز باشد . که سری تیز و باریک دارد .
ویژگی برگی که نوک آن بهتدریج تیز شده است
لغت نامه دهخدا
نوک دار. [ن َ / نُو / نو نُک ْ ] ( نف مرکب ) هرچیز که دارای سر تیز باشد. ( ناظم الاطباء ). که سری تیز و باریک دارد.
دانشنامه عمومی
نوک دار (نام علمی: Trochus) نام یک سرده از تیره حلزون های نوک دار است.
wiki: نوک دار
نوکدار، روستایی از توابع بخش جالق شهرستان سراوان در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
این روستا در دهستان ناهوک قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۱۸ نفر (۳۰خانوار) بوده است.
این روستا در دهستان ناهوک قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۱۸ نفر (۳۰خانوار) بوده است.
wiki: نوک دار
فرهنگستان زبان و ادب
{acuminate} [کشاورزی- علوم باغبانی] ویژگی برگی که نوک آن به تدریج تیز شده است
کلمات دیگر: