کلمه جو
صفحه اصلی

اصابت


مترادف اصابت : برخورد، به هدف خوردن، تلاقی

برابر پارسی : برخوردن، برخوردکردن، خوردن، برخورد، خورد

فارسی به انگلیسی

impact, hitting, falling

hitting, falling


impact


فارسی به عربی

بدایة , تاثیر , ضربة , وصول

مترادف و متضاد

impact (اسم)
ضربه، اصابت، ضربت، ضرب، تماس، اثر شدید

strike (اسم)
ضربه، اصابت، برخورد، ضربت، ضرب، اعتصاب

access (اسم)
دسترسی، دسترس، دست یابی، راه، راه دسترس، مدخل، اجازه دخول، تقریب، وسیله حصول، بروز مرض، اصابت، دسترسی یا مجال مقاربت، تقرب به خدا، حمله

hit (اسم)
اصابت، تصادف، موفقیت، ضربت، ضرب، نمایش یا فیلم پر مشتری

onset (اسم)
اصابت، حمله، شروع، تاخت و تاز، وهله، هجوم

برخورد، به‌هدف‌خوردن، تلاقی


فرهنگ فارسی

راست آوردن و آهنگ راست کردن، درست گفتن، درست رسیدن، رسیدن تیربهدف، خوردن تیربه نشانه، برخوردن چیزی بچیزدیگر
( مصدر ) ۱ - رسیدن به درست رسیدن راست آمدن بسوی . یا اصابت در گفتار رای کار و مانند آن . صواب و درست آوردن گفتار رای کار و غیره . ۲ - بهدف رسیدن تیر بنشانه خوردن تیر . یا اصابت مصیبت بکسی . فرود آمدن مصیبت بوی .

فرهنگ معین

(اِ بَ ) [ ع . اصابة ] (مص ل . ) رسیدن ، رسیدن تیر به هدف .

لغت نامه دهخدا

اصابت. [ اِ ب َ ] ( ع مص ) اصابة. رسیدن تیر نشانه را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اصابة تیر شکار را؛ آهنگ کردن و نگذشتن از آن. ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ). به هدف خوردن. تیر به نشانه رسیدن. برسیدن تیر. || برآمدن. خلاف اصعاد است . ( منتهی الارب ). اَصاب َ الشی َٔ؛ ضد اصعده. ( قطر المحیط ) ( اقرب الموارد ). افتادن. || اصابت چیزی را؛ یافتن آنرا و رسیدن بدان و پایدارکردن ریشه آنرا. ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). رسیدن. یافتن. ( ترجمان علامه جرجانی ص 14 ). یافتن و رسیدن چیزی را. ( منتهی الارب ). رسیدن. ( مؤید الفضلاء ). || اصابت روزگار نفوس و اموال کسان را؛ دردمند کردن ایشان را بدان. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). دردمند کردن. ( منتهی الارب ). مُصابة. ( قطر المحیط ). || اصابت مصیبت به کسی ؛ فرودآمدن و رسیدن مصیبت به وی. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). مصیبت زده کردن. ( منتهی الارب ). مصیبت رسیدن. || اصابت مرد در گفتار و رای و کارش ؛ صواب و درست آوردن وی. و قصد صواب کردن. و بقول برخی بمعنی مطلق اراده است ، چنانکه گویند اصاب الشی ٔ؛ طلب کرد و خواست آنرا، و از همین معنی است این گفتار: اصاب الصواب فأخطاء فی الجواب ؛ یعنی آهنگ صواب کرد، و ظاهراً این معنی مجاز است. ( از اقرب الموارد ). اصابة مرد در گفتار و رای و عمل او؛ راست آوردن و راست خواستن وی. ( از قطر المحیط ). آهنگ کردن. ( منتهی الارب ). راست آوردن و آهنگ راست کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رسائی و صواب یافتن. ( از کشف ) ( از کنز ) ( غیاث اللغات ). صواب یافتن و صواب گفتن. ( مؤید الفضلاء ). صواب گفتن و صواب یافتن. ( تاج المصادر ). صواب خواستن :
همچو آن رنجور دلها از تو خست
تو به پندار اصابت گشته مست.
مولوی.
و بمظاهرت بازوی خنجرگذار و بمعاضدت قوت افکار اصابت آثار. ( حبیب السیرچ تهران ج 1 ص 124 ). || اصابت به زن ؛ بوسیدن او و آرمیدن با وی. ( قطر المحیط ). || اصابت رای و حزم ؛ درستی آن. بر صواب بودن رای و تدبیر و حزم :
حیز حزم تو چونان به اصابت مملوست
که درو همچو خلا گنج نیابد تعطیل.
انوری.
|| اصابت کسی را به چشم ؛ چشم زدن وی. ( از قطر المحیط ) ( اقرب الموارد ). و رجوع به اصابت عینی شود. || حاجتمند شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. رسیدن تیر به هدف، خوردن تیر به نشانه.
۲. برخورد چیزی به چیز دیگر.
۳. [قدیمی] درست گفتن.
۴. [قدیمی] درست رسیدن.
۵. [قدیمی] راست آوردن.
۶. [قدیمی] آهنگ راست کردن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَصَابَتْ: برسد-اصابت کند
معنی أَصَابَ: رسید-اصابت کرد
معنی أَصَابَهُ: به آن برسد-به آن اصابت کند
معنی أَصَابَهُمْ: به آنها برسد-به آنها اصابت کند
معنی مُصِیبُهَا: اصابت کننده به او
معنی أَصَابَتْهُ: به آن برسد-به آن اصابت کند(مؤنث)
معنی أَصَابَتْهُم: به آنها برسد-به آنها اصابت کند(مؤنث)
معنی أَصَابَهَا: به آن(مؤنث)برسد-به آن(مؤنث) اصابت کند
معنی یُصِیبُ: اصابت می کند - می رسد(کلمه مصیبت به معنای واقعه و حادثهای است که به انسان یا هر چیز اصابت کند ، و اسم فاعل از مصدر اصابت است ، و از اصابه تیر به هدف منشا گرفته ،هم شامل اصابه حوادث خیر میشود و هم اصابه حوادث شر ، و لی استعمال آن در شر غلبه دارد ، در ...
معنی یُصِیبَکُم: که به شما اصابت کند - که به شما برسد(کلمه مصیبت به معنای واقعه و حادثهای است که به انسان یا هر چیز اصابت کند ، و اسم فاعل از مصدر اصابت است ، و از اصابه تیر به هدف منشا گرفته ،هم شامل اصابه حوادث خیر میشود و هم اصابه حوادث شر ، و لی استعمال آن در شر ...
معنی مُّرْشِداً: رهبر - رشد دهنده - هدایت کننده (از کلمه رشد به معنای اصابت به واقع که مخالف غیّ و گمراهی و خطا رفتن است )
معنی مُّصِیبَةٍ: واقعه و حادثهای که به انسان یا هر چیز اصابت کند (کلمه مصیبت به معنای واقعه و حادثهای است که به انسان یا هر چیز اصابت کند ، و اسم فاعل از مصدر اصابت است ، و از اصابه تیر به هدف منشا گرفته ،هم شامل اصابه حوادث خیر میشود و هم اصابه حوادث شر ، و لی استعم...
ریشه کلمه:
صوب (۷۶ بار)

پیشنهاد کاربران

ریشه ی مصیبت واصابت ویه


کلمات دیگر: