کلمه جو
صفحه اصلی

دراز نویس

مترادف و متضاد

verbose (صفت)
پرگو، دراز، دراز نویس، درازگو

فرهنگ فارسی

دراز نویسنده . منشی . طومار نویس

لغت نامه دهخدا

درازنویس. [ دِ ن ِ ] ( نف مرکب ) درازنویسنده. منشی. طومارنویس. کسی که روی کاغذهای دراز طوماروار چیز می نویسد. ( فرهنگ لغات عامیانه ). || نام مستهزآنه که متجددین علوم مالیه به مستوفیان و سیاق دانان می دادند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). و رجوع به دراز نوشتن و درازنویسی شود.


کلمات دیگر: