نموداری
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
قیاسی، نموداری، الگو وار
فرهنگ فارسی
آشکاری ٠ هویدائی ٠ ظهور ٠ بروز ٠ آشکار شدن یا بودن یا اشتهار ٠ یا نمونه ای ٠ بر سبیل شاهد و مثال : و امثله نموداری و رموز و اشارات او پسندیده داشت ٠
لغت نامه دهخدا
نموداری. [ ن ُ / ن ِ ] ( حامص ) آشکاری. هویدائی. ظهور. بروز. آشکار شدن یا بودن. || اشتهار. ( از ناظم الاطباء ). || ( ص نسبی ) نمونه ای.برسبیل شاهد و مثال : و امثله نموداری و رموز و اشارات او پسندیده داشت. ( سندبادنامه ص 279 ).
کلمات دیگر: