nervous
پی دار
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
وتری، پی دار، گوشت پوره دار
نیرومند، با اسطقس، پی دار، سخت پی
لغت نامه دهخدا
پی دار. [ پ َ / پ ِ ] ( نف مرکب ) ( گندم ، آرد، خمیر ) که ریع بسیار دارد. صاحب ریع. دارای قوت و چسبندگی. || ( گوشت... )؛ دارای قوت. دارای پی و عصب. || دنباله دار.
گویش مازنی
بانگی که به واسطه ی آن شب پا،فرا رسیدن نیمه ی شب را به دیگر ...
چاق پرمایه
/pey daar/ بانگی که به واسطه ی آن شب پا، فرا رسیدن نیمه ی شب را به دیگر همکاران خود در مزارع اعلام می دارد & چاق پرمایه
پیشنهاد کاربران
پیدار بمعنی پدر در زبان پهلوی برگرفته از فرهنگ کوچک زبان پهلوی نوشته خانم دکتر میرفخرایی ص ۱۲۵
کلمات دیگر: