کلمه جو
صفحه اصلی

اشرافی

فارسی به انگلیسی

noblewoman, aristocrat, aristocratic, gentle, noble, blue-blooded, esquire, gracious, highborn, lordly, peer, seignior, social

aristocratic


aristocrat, aristocratic, blue-blooded, esquire, gentle, gracious, highborn, lordly, noble, peer, seignior, social


فارسی به عربی

ارستوقراطی

مترادف و متضاد

patrician (صفت)
اشرافی، شریف

aristocratic (صفت)
اشرافی، اعیانی

noble (صفت)
اشرافی، سخاوتمند، نجیب، اصیل، ازاده، خاص، با شکوه، خوش طینت، شریف، خوش ذات

bon ton (صفت)
اشرافی

silk-stocking (صفت)
اشرافی

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به اشراف : جنب. اشرافی یا حکومت اشرافی . حکومت نجبا .

لغت نامه دهخدا

اشرافی. [ اَ ] ( ص نسبی ) منسوب به اشراف.
- حکومت اشرافی ؛ حکومت نجباء. حکومت آریستوکراسی .

دانشنامه عمومی

اَشْرافْی:با فخر و اشراف



کلمات دیگر: