نهش
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نهش. [ ن َ هَِ ] ( ع ص ) بعیرٌ نهش ؛ شتر که در باطن سپل آن نشانی باشد سوای اثرة که بر زمین آشکار گردد.( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). نَمِش. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). || نهش الیدین ؛ ستور سبک دست ،و کذا نهش القوائم. ( منتهی الارب ). خفیف الیدین. ( از اقرب الموارد ). ضعیف الیدین و القوائم. ( از متن اللغة ). || کم گوشت ، قلیل اللحم یا آنکه ران لاغر دارد. نَهش. نهیش. ( از متن اللغة ). رجوع به منهوش شود.
نهش . [ ن َ ] (ع مص ) به دندان پیش گزیدن چیزی را و برکندن . (منتهی الارب ). عض . (اقرب الموارد). به دندان پیش گرفتن . (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). || گزیدن مار و سگ و غیره . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گزیدن مار و عقرب . (از اقرب الموارد). گزیدن مار. (تاج المصادر بیهقی ). لسع. (اقرب الموارد). || در مشقت انداختن زمانه کسی را و از بیخ برکندن . (از منتهی الارب ). در مشقت و سختی انداختن کسی راروزگار و محتاج کردن او را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || باریک شدن بازوان کسی . (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) اندکی گوشت ران . (مهذب الاسماء). رجوع به معنی قبلی شود. || گزیدگی . لسع. لدغ . (یادداشت مؤلف ). || (اِ) اسم عربی شقاقل است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به دزی ج 2 ص 729 شود. || (ص ) نَهِش . نهیش . (متن اللغة). رجوع به نَهِش شود.
نهش . [ ن َ هَِ ] (ع ص ) بعیرٌ نهش ؛ شتر که در باطن سپل آن نشانی باشد سوای اثرة که بر زمین آشکار گردد.(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نَمِش . (اقرب الموارد) (متن اللغة). || نهش الیدین ؛ ستور سبک دست ،و کذا نهش القوائم . (منتهی الارب ). خفیف الیدین . (از اقرب الموارد). ضعیف الیدین و القوائم . (از متن اللغة). || کم گوشت ، قلیل اللحم یا آنکه ران لاغر دارد. نَهش . نهیش . (از متن اللغة). رجوع به منهوش شود.