هم خوانی
فارسی به انگلیسی
association
فرهنگ فارسی
هم سفره شدن هم کاسگی
لغت نامه دهخدا
هم خوانی. [ هََ خوا / خا ] ( حامص مرکب ) هم سفره شدن. هم کاسگی. هم نشینی :
کرد با او به خورد هم خوانی
کاین چنین است شرط مهمانی.
که خوان گردد از نازکان ارجمند.
کرد با او به خورد هم خوانی
کاین چنین است شرط مهمانی.
نظامی.
به هم خوانی خود کنی سر بلندکه خوان گردد از نازکان ارجمند.
نظامی.
فرهنگستان زبان و ادب
{chorale} [موسیقی] وابسته و مربوط به همخوانان یا همخوانی
{consistency, coherence} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] یکنواختی تمام اجزای یک سامانۀ نرم افزاری چنان که اجزای آن با یکدیگر در تعارض نباشد متـ . سازگاری 3
{consonantal} [زبان شناسی] مربوط به همخوان متـ . صامتی
{consistency, coherence} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] یکنواختی تمام اجزای یک سامانۀ نرم افزاری چنان که اجزای آن با یکدیگر در تعارض نباشد متـ . سازگاری 3
{consonantal} [زبان شناسی] مربوط به همخوان متـ . صامتی
پیشنهاد کاربران
Concordance
کلمات دیگر: