هم رو
فارسی به انگلیسی
parallel, [rare.] opposite
parallel
مترادف و متضاد
همرو
فرهنگ فارسی
امرود نوعی از درختهای شمال ایران
ویژگی دو یا چند عمل که در رایانه بهطور همزمان انجام میشوند
لغت نامه دهخدا
هم رو. [ هََ ] (ص مرکب ) روبه رو. هم صورت . (آنندراج ).
هم رو. [ هََ رَ / رُو ] ( نف مرکب ) همراه و همسفر و رفیق. ( آنندراج ).
هم رو. [ هََ ] ( ص مرکب ) روبه رو. هم صورت. ( آنندراج ).، همرو. [ هََ ] ( اِ ) امرود. نوعی از درختهای شمال ایران. ( یادداشت مؤلف ).
هم رو. [ هََ ] ( ص مرکب ) روبه رو. هم صورت. ( آنندراج ).، همرو. [ هََ ] ( اِ ) امرود. نوعی از درختهای شمال ایران. ( یادداشت مؤلف ).
هم رو. [ هََ رَ / رُو ] (نف مرکب ) همراه و همسفر و رفیق . (آنندراج ).
فرهنگ عمید
۱. باهمرونده؛ همراه.
۲. همسفر.
روبهرو؛ مقابل.
روبه رو، مقابل.
۱. باهم رونده، همراه.
۲. هم سفر.
۱. باهم رونده، همراه.
۲. هم سفر.
فرهنگستان زبان و ادب
{concurrent} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] ویژگی دو یا چند عمل که در رایانه به طور هم زمان انجام می شوند
پیشنهاد کاربران
موازی
کلمات دیگر: