هفت
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
گولی بسیار زمین هموار نشیب
فرهنگ معین
(هُ ) (اِ. ) دمی از آب ، شربت ، شراب و مانند آن ها که فرو کشند، جرعه ، قورت .
(هَ ) [ په . ] (اِ. ) عدد اصلی میان شش و هشت (۷ ). ، ~ قلم آرایش کردن آرایش تمام ، بزک کامل . ، ~ پادشاه را خواب دیدن کنایه از: به خواب عمیق فرو رفتن . ، ~ کفن پوساندن مدت ها پیش مردن .
(هِ) (اِ.) اندک خشکی ای که بعد از تری به هم رسند.
(هُ) (اِ.) دمی از آب ، شربت ؛ شراب و مانند آن ها که فرو کشند، جرعه ، قورت .
(هَ) [ په . ] (اِ.) عدد اصلی میان شش و هشت (7). ؛ ~ قلم آرایش کردن آرایش تمام ، بزک کامل . ؛ ~ پادشاه را خواب دیدن کنایه از: به خواب عمیق فرو رفتن . ؛ ~ کفن پوساندن مدت ها پیش مردن .
لغت نامه دهخدا
زآن چرخ که هفت بار برگشت
بازیش ز هفت چرخ بگذشت.
- هر هفت . هرهفت کردن. هرهفت کرده. هفت آب. هفت آباء. هفت آب خاکی.هفت آب و خاک. هفت آذر. هفت آسمان. هفت آسیا. هفت آینه.هفتائی. هفتاد. هفت اختان. هفت اختر. هفت اخگر نیاره.هفت اژدها. هفت اصل. هفت اعضا. هفت افزار. هفت اقلیم. هفت الوان. هفت امام. هفت امامی. هفت انجم. هفت اندام. هفت اوتاد. هفت اورنگ. هفت ایوان. هفت باغ. هفت بام. هفت بانو.هفت بر. هفت برادران. هفت برگ. هفت بزم. هفت بلگ. هفت بنا. هفت بند. هفت بنیان. هفت بهر. هفت بیخ. هفت بید. هفت بیرون. هفت پایه. هفت پدر. هفت پر. هفت پر ثریا. هفت پرده. هفت پرده ازرق. هفت پرده چشم. هفت پرگار. هفت پرند. هفت پشت. هفت پوست. هفت پهلو. هفت پیر. هفت پیروزه کاخ. هفت پیکر. هفت تابنده. هفت تپه. هفت تن. هفت تنان. هفت جوب.هفت جوش. هفت چاه. هفت چتر آبگون. هفت چراغ. هفت چشم چرخ. هفت چشم خراس. هفت چشمه. هفت چشمه بهشت. هفت چوبه. هفت حال. هفت حجله. هفت حجله نور. هفت حرف. هفت حرف آبی. هفت حرف آتشی. هفت حرف استعلا. هفت حرف خاکی. هفت حرف هوایی. هفت حصار. هفت حکایت. هفت حوض. هفت خاتون. هفت خال. هفت خانه. هفت خدنگ. هفت خراس. هفت خروارکوس. هفت خرگاه. هفت خزینه. هفت خضرا. هفت خط. هفت خلیفه. هفت خم.هفت خوان. هفت خواهران. هفت خیل. هفت دادران. هفت دانه. هفت دایره. هفت دختر خضرا. هفت در. هفت درهفت. هفت دریا.هفت دستگاه. هفت دکان. هفت دور. هفت دوزخ. هفت ده. هفت ده خاکی. هفت راه. هفت رخشان. هفت رصد. هفت رقعه ادکن. هفت رنگ. هفت رنگی. هفت رواق. هفت رود. هفت زرده. هفت زمین. هفت سالار. هفت سایره. هفت سبع. هفت سر. هفت سقف. هفت سلام. هفت سلطان. هفت سیاره. هفت سین. هفت شاخ. هفت شادروان ادکن. هفت شمع. هفت شهر عشق. هفت شهر طلسم نمرود. هفتصد. هفت ضلعی. هفت طارم. هفت طبق. هفت طبقه. هفت طفل جان شکر. هفت طوق. هفت عالم. هفت عروس. هفت عضو. هفت علفخانه.هفت فرس. هفت فرش. هفت فرشته. هفت فرشی. هفت فلک. هفت قرا. هفت قلعه مینا. هفت قفلی. هفت قلم. هفت قلم آرایش. هفت قواره. هفت کار. هفت کحلی. هفت کرده. هفت کره. هفت کشخور. هفت کشور. هفت کول. هفت کوه. هفت کیمیا. هفت گانه. هفت گانی. هفت گاه. هفت گرد. هفت گردون. هفت گره. هفت گل. هفت گنبد. هفت گنج. هفت گنج پرویز. هفت گنج خانه. هفت گنجینه. هفت گوهر. هفت گیسودار. هفت لنگ. هفت لای. هفت لو. هفتم. هفت مادر. هفت مجمره. هفت محراب فلک. هفت محیط. هفت مدبر. هفت مرد. هفت مردان. هفت مرکب. هفت مشعبد. هفت مشعله.هفت مغز. هفت ملت. هفت ملل. هفت مندل. هفت منزل. هفت موج.هفت مهد. هفت میدان. هفتاد. هفتمین. هفت میوه. هفت نان.هفت نژاد فلک. هفت نطع. هفت نقطه. هفت نوبتی چرخ. هفت نُه. هفت نیم خایه. هفت واد. هفت وادی. هفت وچار. هفت وشش.هفت ونُه. هفت ونُه کرده. هفته. هفت هزاری. هفت هفت. هفت هندو. هفت هیکل. هفت یک. رجوع به هر یک از این مدخل ها شود.
هفت . [ هََ ] (ع اِ) گولی بسیار. (منتهی الارب ). حمق وافر. (اقرب الموارد). || زمین هموار نشیب . (منتهی الارب ). زمین مطمئن . (اقرب الموارد). || باران زودبارنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || باران در زمین . (اقرب الموارد). || (مص ) از سبکی پریدن . (منتهی الارب ). پریدن از سبکی و فرودآمدن و به زمین خوردن و خرد شدن . (از اقرب الموارد). || سخن بسیار و بی اندیشه گفتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به هُفات شود.
زآن چرخ که هفت بار برگشت
بازیش ز هفت چرخ بگذشت .
نظامی .
ترکیب ها:
- هر هفت . هرهفت کردن . هرهفت کرده . هفت آب . هفت آباء. هفت آب خاکی .هفت آب و خاک . هفت آذر. هفت آسمان . هفت آسیا. هفت آینه .هفتائی . هفتاد. هفت اختان . هفت اختر. هفت اخگر نیاره .هفت اژدها. هفت اصل . هفت اعضا. هفت افزار. هفت اقلیم . هفت الوان . هفت امام . هفت امامی . هفت انجم . هفت اندام . هفت اوتاد. هفت اورنگ . هفت ایوان . هفت باغ . هفت بام . هفت بانو.هفت بر. هفت برادران . هفت برگ . هفت بزم . هفت بلگ . هفت بنا. هفت بند. هفت بنیان . هفت بهر. هفت بیخ . هفت بید. هفت بیرون . هفت پایه . هفت پدر. هفت پر. هفت پر ثریا. هفت پرده . هفت پرده ٔ ازرق . هفت پرده ٔ چشم . هفت پرگار. هفت پرند. هفت پشت . هفت پوست . هفت پهلو. هفت پیر. هفت پیروزه کاخ . هفت پیکر. هفت تابنده . هفت تپه . هفت تن . هفت تنان . هفت جوب .هفت جوش . هفت چاه . هفت چتر آبگون . هفت چراغ . هفت چشم چرخ . هفت چشم خراس . هفت چشمه . هفت چشمه ٔ بهشت . هفت چوبه . هفت حال . هفت حجله . هفت حجله ٔ نور. هفت حرف . هفت حرف آبی . هفت حرف آتشی . هفت حرف استعلا. هفت حرف خاکی . هفت حرف هوایی . هفت حصار. هفت حکایت . هفت حوض . هفت خاتون . هفت خال . هفت خانه . هفت خدنگ . هفت خراس . هفت خروارکوس . هفت خرگاه . هفت خزینه . هفت خضرا. هفت خط. هفت خلیفه . هفت خم .هفت خوان . هفت خواهران . هفت خیل . هفت دادران . هفت دانه . هفت دایره . هفت دختر خضرا. هفت در. هفت درهفت . هفت دریا.هفت دستگاه . هفت دکان . هفت دور. هفت دوزخ . هفت ده . هفت ده خاکی . هفت راه . هفت رخشان . هفت رصد. هفت رقعه ٔ ادکن . هفت رنگ . هفت رنگی . هفت رواق . هفت رود. هفت زرده . هفت زمین . هفت سالار. هفت سایره . هفت سبع. هفت سر. هفت سقف . هفت سلام . هفت سلطان . هفت سیاره . هفت سین . هفت شاخ . هفت شادروان ادکن . هفت شمع. هفت شهر عشق . هفت شهر طلسم نمرود. هفتصد. هفت ضلعی . هفت طارم . هفت طبق . هفت طبقه . هفت طفل جان شکر. هفت طوق . هفت عالم . هفت عروس . هفت عضو. هفت علفخانه .هفت فرس . هفت فرش . هفت فرشته . هفت فرشی . هفت فلک . هفت قرا. هفت قلعه ٔ مینا. هفت قفلی . هفت قلم . هفت قلم آرایش . هفت قواره . هفت کار. هفت کحلی . هفت کرده . هفت کره . هفت کشخور. هفت کشور. هفت کول . هفت کوه . هفت کیمیا. هفت گانه . هفت گانی . هفت گاه . هفت گرد. هفت گردون . هفت گره . هفت گل . هفت گنبد. هفت گنج . هفت گنج پرویز. هفت گنج خانه . هفت گنجینه . هفت گوهر. هفت گیسودار. هفت لنگ . هفت لای . هفت لو. هفتم . هفت مادر. هفت مجمره . هفت محراب فلک . هفت محیط. هفت مدبر. هفت مرد. هفت مردان . هفت مرکب . هفت مشعبد. هفت مشعله .هفت مغز. هفت ملت . هفت ملل . هفت مندل . هفت منزل . هفت موج .هفت مهد. هفت میدان . هفتاد. هفتمین . هفت میوه . هفت نان .هفت نژاد فلک . هفت نطع. هفت نقطه . هفت نوبتی چرخ . هفت نُه . هفت نیم خایه . هفت واد. هفت وادی . هفت وچار. هفت وشش .هفت ونُه . هفت ونُه کرده . هفته . هفت هزاری . هفت هفت . هفت هندو. هفت هیکل . هفت یک . رجوع به هر یک از این مدخل ها شود.
|| (اِ) مخفف هفته . (یادداشت مؤلف ).
- دوهفت ؛ دو هفته . چهارده روز :
برآمد بر این رزم کردن دوهفت
کز ایشان سواری زمانی نخفت .
دقیقی .
فلک شکافد حکمش چنانکه دست نبی
شکاف ماه دوهفت آشکار می سازد.
خاقانی .
|| به کنایت ، هفت آسمان :
آدم از فردوس و از بالای هفت
پای ماچان ازبرای عذر رفت .
مولوی .
رجوع به هفت آسمان شود.
هفت . [ هَِ ] (اِ) اندک خشکی را گویند که بعد از تری به هم رسد. (برهان ).
هفت . [ هَُ] (اِ) هر دمی باشد از آب و شراب و شربت و دوغ و امثال آن که فروکشند، و به ترکی قرت گویند. (برهان ).
فرهنگ عمید
۲. (موسیقی ) [قدیمی] از شعبه های بیست وچهارگانۀ موسیقی ایرانی.
مقداری از آب یا آشامیدنی دیگر که به یک بار فرو دهند، جرعه.
۱. (ریاضی) شش بهعلاوۀ یک؛ عدد «۷».
۲. (موسیقی) [قدیمی] از شعبههای بیستوچهارگانۀ موسیقی ایرانی.
مقداری از آب یا آشامیدنی دیگر که به یکبار فرودهند؛ جرعه.
دانشنامه عمومی
هفت (عدد)
هفت (فیلم ۱۹۹۵) (se۷en) محصول کمپانی آمریکایی نیو لاین سینما
هفت (ماهنامه) ماهنامهٔ فرهنگی هنری هفت
هفت (برنامه تلویزیونی) برنامه ای هفتگی در صدا و سیمای ایران در ارتباط با هنر هفتم سینما
«هفت». بانک اطلاعات نشریات کشور. دریافت شده در ۲۶ مارس ۲۰۰۸. پیوند خارجی در |اثر= وجود دارد (کمک)
نخستین شمارهٔ ماهنامه هفت در ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۲ در ۷۲ صفحه منتشر شد. این نشریه از همان نخستین شماره به ادبیات و سینما می پرداخت.
در ۲۰ اسفند ۱۳۸۶ امتیاز ماهنامهٔ هفت به همراه ۸ نشریه دیگر توسط معاونت امور مطبوعاتی وزارت ارشاد اسلامی لغو شد. از آبان ۱۳۸۷ ماهنامهٔ ارژنگ با همان تحریریه جایگزین آن شد. مجوز این نشریه هم پس از انتشار نخستین شماره توسط هیئت نظارت بر مطبوعات لغو گردید.
نقل قول ها
• «همینگوی می گوید: 'دنیا جای خوبیست، ارزش جنگیدن را دارد'...من با بخش دوم موافقم...».سامرسِت در سکانس پایانی فیلم هفت.
• «باید از عوامل تهیه برنامه «هفت» تشکر کنم که در این مدت با من همراهی کردند، همچنین لازم است از مطبوعات و سینماگرانی که امروز طی نامه هایی از من و برنامه حمایت کرده بودند، قدردانی کنم. اما تشکر ویژه ام باید از آقای عزت الله ضرغامی باشد که اگر نبود مطمئناً این برنامه چالشی ادامه پیدا نمی کرد، در هر صورت از هفته آینده «هفت» با سردبیر و مجری جدید ادامه پیدا خواهد کرد.»• «این برنامه یک اتفاق در سینمای ایران است و به این خاطر مبارک است که توانسته بخشی از مشکلات سینمای ما را حل کند. یکی از این مشکلات تبلیغات و اطلاع رسانی است که گریبانگیر بسیاری از فیلم ها است.»• «باید این سؤال را بپرسم که چرا باید برنامه «هفت» قطع شود؟ در حالی که سینماگرانی که حداقل من آنها را می شناسم همه این برنامه را مشاهده می کنند. با چالش های اخیری که در برنامه دیدم احساس کردم که «هفت» هر هفته بهتر می شود.»
گویش اصفهانی
تکیه ای: haf(t)
طاری: haf(t)
طامه ای: haf(t)
طرقی: haf(t)
کشه ای: haf(t)
نطنزی: haf(t)
پیشنهاد کاربران
دکتر کزازی در مورد واژه ی هفت می نویسد: 《 از شماره های سپند و آیینی است و نشانه ی بَوَندگی و سرآمدگی و کمال است و بر این پایه، همتای دوازده. 》
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۴۴.