کلمه جو
صفحه اصلی

هراسانیدن

فارسی به انگلیسی

to frighten

فارسی به عربی

شجار

مترادف و متضاد

fray (فعل)
ترساندن، ساییدن، هراسانیدن، جنگ کردن، فرسوده شدن، فاقدنیرو کردن

affray (فعل)
هراسانیدن

feeze (فعل)
هراسانیدن

فرهنگ فارسی

(مصدر ) هراس دادن ایجادترس کردن تخویف .

لغت نامه دهخدا

هراسانیدن. [ هََ دَ ] ( مص ) ترسانیدن. هراساندن. هراس دادن. بیم کردن. ( یادداشت به خط مؤلف ). ضوع. تخویف. ( تاج المصادر بیهقی ).

پیشنهاد کاربران

- زهرچشم از کسی یا کسانی گرفتن ؛ با عملی آنها را ترسانیدن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) .
- زهرچشم نشان دادن به کسی ؛ مرعوب کردن او را. ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) .

نهیب دادن ؛ ترساندن :
خوفم مده که سلمان از غم ترا بسوزم
پروانه را ز آتش دادن نهیب تا کی.
سلمان ( از آنندراج ) .


کلمات دیگر: