هرکس
فارسی به انگلیسی
anybody
فارسی به عربی
ای مکان , ای واحد , کل , کل شخص
مترادف و متضاد
همه، هر، هر کس، هر کسی
هر کس، هر چیز، هر شخص معین
هر کس، هر کسی
هر کس، هر کسی
هر کس، هر جا
فرهنگ فارسی
۱- همه کس هرفرد هم. کسان : (( زهرمز هرکس که دانابدند بهرکارنیکوتوانابدند... ) ) (شا. بخ . ۲ ) ۱۴۴۶ :۶- هیچ کس (درمورجمل. منفی ) : (( ذوق مواصلت شربتی گوارندهاست که هرکس از آن نشکیبد. ) ۳- هرشخص عادی ومعمولی : ((هرکس ازعهد. این کار برنمی آید. ) ) توضیح گاه ضمیر و فعل آنرامفرد آورندوگاه جمع .
نوعی کفش دهقانی از پوست کلفت
نوعی کفش دهقانی از پوست کلفت
لغت نامه دهخدا
هرکس. [ هََ ک ِ ] ( ع ، اِ ) نوعی کفش دهقانی از پوست کلفت. ( دزی ج 2 ص 755 ).
فرهنگ عمید
همه کس.
دانشنامه عمومی
هرکس (دهانه). هرکس (دهانه) یک دهانه برخوردی در ماه است.
این دهانه ۲ دهانه اقماری دارد.
این دهانه ۲ دهانه اقماری دارد.
wiki: هرکس (دهانه)
گویش اصفهانی
تکیه ای: harki
طاری: harki
طامه ای: harki
طرقی: harke
کشه ای: harki
نطنزی: harki
پیشنهاد کاربران
هر کس : همگان
" هر کس گفتند 《 شرم ندارید مرد را که می بکشید [ به دَو ] بدار برید ؟ 》
تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۳۴.
" هر کس گفتند 《 شرم ندارید مرد را که می بکشید [ به دَو ] بدار برید ؟ 》
تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۳۴.
کلمات دیگر: