کلمه جو
صفحه اصلی

هرکاره

فارسی به انگلیسی

general-purpose

مترادف و متضاد

general purpose (اسم)
هر کاره

فرهنگ فارسی

دیگ سنگی که در آن آش یا آبگوشت طبخ میکنند، همه کاره، کسی که هرکاری رابداند، پیک وقاصد
۱-(صفت ) شخصی که بهرکاری برسد. ۲- جاسوس (( دل عاشق خبرازحالت معشوق دهد کشورعشق هرکاره نباشد محتاج . ) ) (خالص اصفهانی ) ۳- (اسم ) دیگی سنگی که در آن آش وطعام پزند: (( بیامدزن ازخانه با شوی گفت که هرکاره و آتش آراز نهفت ... ) ) ((کنون تابدوشم من ازگاوشیر ازاین کارهرکاره آسان مگیر . ) ) ( شا.بخ . ۲۱۵۷ : ۷ ) توضیح امروزه درخراسان بمعنی دیگی استعمال شود که ازسنگی مخصوص (سنگ هرکاره ) وسرگشادهسازند ودر آن آب گوشت وانواع خورش پزند.

فرهنگ معین

(هَ رِ ) ۱ - (صِ مر. ) همه کاره ، کسی که به هر کاری دست بزند. ۲ - پیک ، قاصد. ۳ - جاسوس . ۴ - (اِمر. ) دیگ .

لغت نامه دهخدا

هرکاره. [ هََ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) در خراسان دیگ سنگی را گویند. ( حاشیه برهان چ معین ). دیگی را گویند که از سنگ ساخته باشند و در آن آش و طعام پزند و بعضی دیگ آهنی را گویند که در آن حلوا پزند. ( برهان ) :
به هرکاره چون شیربا پخته شد
زن و مرد از آن کار پردخته شد.
فردوسی.
کنون تا بدوشم من از گاو شیر
تو این کار هرکاره آسان مگیر.
فردوسی.
بیامد زن از خانه با شوی گفت
که هرکاره و آتش آر از نهفت.
فردوسی.
|| آلتی باشد حلواپزان را و بعضی گفته اند تیر حلواپزی است. ( برهان ). || ( ص نسبی ) شخصی را نیز گفته اند که به هر کاری برسد. ( برهان ). || جاسوس. ( حاشیه برهان چ معین از فرهنگ نظام ) :
دل عاشق خبر از حالت معشوق دهد
کشور عشق به هرکاره نباشد محتاج.
خالص اصفهانی ( از فرهنگ نظام ).

فرهنگ عمید

۱. کسی که هرکاری را بلد باشد و به همۀ کارها دست بزند، همه کاره.
۲. (اسم ) دیگ سنگی که در آن آش یا آبگوشت طبخ می کنند.
۳. (اسم ) پیک، قاصد.
۴. (اسم ) جاسوس.

دانشنامه عمومی

هرکاره (تربت جام)، روستایی از توابع بخش صالح آباد شهرستان تربت جام در استان خراسان رضوی ایران است.
این روستا در دهستان جنت آباد قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۲۲ نفر (۲۹خانوار) بوده است.


کلمات دیگر: