مترادف هلال : ماه نو، نوماه، نیم دایره
برابر پارسی : گردی ماه
the crescent of the moon, demilune, half-moon
crescent, lune, lunette, semicircle, hemicycle, meniscus
new moon
arc, arch, bow, lunar, meniscus, moon, parenthesis
ماهنو، نوماه
نیمدایره
۱. ماهنو، نوماه
۲. نیمدایره
ماه نو
هلال ماه، مهداس، داس ماه
هر چیز هلال شکل، نیمدایره، نیم پرهون، کمان
رویت هلال را به فال نیک گرفت
he took the appearance of the new moon as a good sign
هلال ابرو
arched eyebrow, semicircular eyebrow, bow-shaped eyebrow
هلال منظر، مه لقا
good-looking, attractive
هلال وار
crescentic, semicircular, crescent
هلال . [ هَِ ] (اِخ ) حیی است از هوازن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
هلال . [ هَِ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه و ارداک شهرستان مشهدکه 67 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش چغندر و بنشن است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
هلال . [ هَِ ] (اِخ ) نام شانزده تن صحابی است . (منتهی الارب ).
عنصری .
منوچهری .
منوچهری .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
نظامی .
سعدی .
سعدی .
سعدی .
حافظ.
هلال . [ هَِ / هََ ] (ع اِ) باران نخستین . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
ماه از شب اول ماه قمری تا سه شب که در آسمان به شکل کمان دیده میشود؛ ماه نو.
〈 هلالاحمر: مؤسسهای خیریه در کشورهای اسلامی، با تٲسیسات امدادی و درمانی که به آسیبدیدگان و زخمیشدگان جنگ و دیگر نیازمندان کمک میکند.
آلبرایت
کمان