کلمه جو
صفحه اصلی

یخه


مترادف یخه : جیب، گریبان، یقه

فارسی به انگلیسی

collar

فارسی به عربی

یاقة

مترادف و متضاد

collar (اسم)
گردن بند، طوق، یقه، گریبان، یخه، جیب

جیب، گریبان، یقه


فرهنگ فارسی

گریبان، آن قسمت لباس که دورگردن رامی پوشاند، یقه
(اسم ) گریبان . یا یق. کسی راگرفتن . ۱- گریبان اوراگرفتن . ۲- باخواهش وابرام انجام کاری را از او خواستن .

فرهنگ معین

(یَ خِ ) (اِ. ) ۱ - گریبان ، یقه . ۲ - قسمتی از لباس که در دور گردن قرار می گیرد.

لغت نامه دهخدا

یخه. [ ی َ خ َ / خ ِ ] ( ترکی ، اِ ) در تداول ، تلفظی است از یقه. جیب.قبه ثوب. ( یادداشت مؤلف ). یقه و گریبان. ( ناظم الاطباء ). گریبان کرته. ( آنندراج ). و رجوع به یقه شود.
- از یخه ( یقه ) خود پایین انداختن ؛ در تداول زنان ، فرزند دیگری را به فرزندی خود پذیرفتن. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به ترکیب «بچه ای رااز یخه خود گذرانیدن » شود.
- || در تداول مردم آذربایجان ، به ناحق تصاحب نمودن. لباس یا چیزی عاریتی را گرفتن و از آن خود شمردن و مورد استفاده قرار دادن.
- بچه ای را از یخه ٔ( یقه ) خود گذرانیدن ؛ وی را به فرزندی قبول کردن. ( یادداشت مؤلف ).
- خرج یخه ( به اضافه ) ؛ پاره ای از جامه که یخه لباس کنند. ( یادداشت مؤلف ).
- دست از یخه کسی برنداشتن ؛ اورا راحت و آسوده نگذاشتن. رها نکردن او را. مزاحم کسی بودن و از او توقعی نابجا و بیمورد داشتن.
- دست و ( به ) یخه بودن با کاری ؛ دچار و مبتلای امری مشکل یا بد بودن. ( یادداشت مؤلف ).
- دست و یخه ( یقه ) شدن یا دست به یخه ( یقه ) شدن با کسی ؛ گلاویز و دست و گریبان شدن با وی. به نزاع و زدوخورد آغازیدن با او. ( یادداشت مؤلف ).
- یخه پاره کردن از... ؛ یخه درانی کردن. یقه پاره کردن.( یادداشت مؤلف ).
- یخه چرکین ؛ یقه چرکین. فقیر. از طبقه کارگران. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به یقه چرکین شود.
- یخه درانی کردن ؛ یقه درانی کردن. اسف و اندوه بسیار نمودن از مصیبتی یا حادثه سویی. ( یادداشت مؤلف ).
- || تظاهر کردن در محبت و علاقه به کسی یا چیزی. سنگ محبت کسی یا چیزی را بر سینه زدن.
- یخه دریدن ؛ یقه دریدن.یخه درانی کردن. ( یادداشت مؤلف ).
- یخه زدن ؛ پیراهنی با یقه آهاری پوشیدن. یقه زدن.
- یخه کسی را چسبیدن ؛ یقه کسی را گرفتن. ادعایی به ناحق از کسی داشتن و اتهام ناروا بدو زدن.

یخه. [ ی ُ خ َ ] ( ترکی ، اِ )یخا. نان یخا. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به یخا شود.

یخه . [ ی َ خ َ / خ ِ ] (ترکی ، اِ) در تداول ، تلفظی است از یقه . جیب .قبه ٔ ثوب . (یادداشت مؤلف ). یقه و گریبان . (ناظم الاطباء). گریبان کرته . (آنندراج ). و رجوع به یقه شود.
- از یخه ٔ (یقه ٔ) خود پایین انداختن ؛ در تداول زنان ، فرزند دیگری را به فرزندی خود پذیرفتن . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ترکیب «بچه ای رااز یخه ٔ خود گذرانیدن » شود.
- || در تداول مردم آذربایجان ، به ناحق تصاحب نمودن . لباس یا چیزی عاریتی را گرفتن و از آن خود شمردن و مورد استفاده قرار دادن .
- بچه ای را از یخه ٔ(یقه ٔ) خود گذرانیدن ؛ وی را به فرزندی قبول کردن . (یادداشت مؤلف ).
- خرج یخه (به اضافه ) ؛ پاره ای از جامه که یخه ٔ لباس کنند. (یادداشت مؤلف ).
- دست از یخه ٔ کسی برنداشتن ؛ اورا راحت و آسوده نگذاشتن . رها نکردن او را. مزاحم کسی بودن و از او توقعی نابجا و بیمورد داشتن .
- دست و (به ) یخه بودن با کاری ؛ دچار و مبتلای امری مشکل یا بد بودن . (یادداشت مؤلف ).
- دست و یخه (یقه ) شدن یا دست به یخه (یقه ) شدن با کسی ؛ گلاویز و دست و گریبان شدن با وی . به نزاع و زدوخورد آغازیدن با او. (یادداشت مؤلف ).
- یخه پاره کردن از... ؛ یخه درانی کردن . یقه پاره کردن .(یادداشت مؤلف ).
- یخه چرکین ؛ یقه چرکین . فقیر. از طبقه ٔ کارگران . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یقه چرکین شود.
- یخه درانی کردن ؛ یقه درانی کردن . اسف و اندوه بسیار نمودن از مصیبتی یا حادثه ٔ سویی . (یادداشت مؤلف ).
- || تظاهر کردن در محبت و علاقه به کسی یا چیزی . سنگ محبت کسی یا چیزی را بر سینه زدن .
- یخه دریدن ؛ یقه دریدن .یخه درانی کردن . (یادداشت مؤلف ).
- یخه زدن ؛ پیراهنی با یقه ٔ آهاری پوشیدن . یقه زدن .
- یخه ٔ کسی را چسبیدن ؛ یقه ٔ کسی را گرفتن . ادعایی به ناحق از کسی داشتن و اتهام ناروا بدو زدن .


یخه . [ ی ُ خ َ ] (ترکی ، اِ)یخا. نان یخا. (یادداشت مؤلف ). رجوع به یخا شود.


فرهنگ عمید

= یقه
= یوخه۲

یقه#NAME?


یوخه۲#NAME?


گویش مازنی

/yaKhe/ یقه – گریبان

یقه – گریبان


جدول کلمات

گریبان

پیشنهاد کاربران

گردنپوش


کلمات دیگر: