کلمه جو
صفحه اصلی

یدک


برابر پارسی : دنباله، پالاد

فارسی به انگلیسی

led horse

فارسی به عربی

مقطورة

مترادف و متضاد

spare (اسم)
ذخیره، یدک

trailer (اسم)
پشت بند، یدک

فرهنگ فارسی

ده دهستان مزرج بخش حوم. شهرستان قوچان . در ۳۵ کیلومتری شمال خاوری قوچان . کوهستانی معتدل
اسب زین کرده بدون سوارکه روپوش روی آن بیندازند، بعربی جنیبت، به فارسی بالاد و بالاده و کتل
(اسم ) ۱- اسب کتل جنیبت و آن اسبی است که ذخیرهنگاهدارنده تا آنرا بحای اسب گم شده یاتباه شده بگذارند. ۲- ابزار یااسباب که ذخیرهنگاهدارندتا آنرا بجای شد. آن نهند.

فرهنگ معین

(یَ دَ ) [ تر. ] (اِ. ) ۱ - اسب زین کردة بدون سوار که پیشاپیش موکب پادشاهان و امرا حرکت می دادند. ۲ - ابزار یا اسباب که ذخیره نگه دارند تا آن را به جای تباه شدة آن نهند.

لغت نامه دهخدا

یدک. [ ی َ دَ ] ( اِ ) جنیبت. اسب جنیبت. رکابی. کتل. اسب نوبتی. مجنوب. مجنب. جنیبه. کوتل. غوش. بالا. ظاهراً از «ید» هزوارش و آک به معنی اسب. یدکی ( با کشیدن صرف شود ). ( یادداشت مؤلف ). اسب کتل. به فارسی جنیبت گویند و آن اسبی است که پیش از آنکه در کار است نگهدارندتا آن را به جای گم شده یا تباه شده و از دست رفته و یا از دست و پا افتاده بگذارند. ( آنندراج ). کتل و اسب زین کرده ای که پیشاپیش پادشاهان و امرا و بزرگان می برند و نزیج نیز گویند. ( ناظم الاطباء ) :
تا برد لخت جگر از سر میدان غمت
تاخته از پی هم... سراسیمه یدک .
حکیم زلالی ( از آنندراج ).
و رجوع به نزیج و جنیبت شود. || ابزار یا اسبابی که ذخیره نگهدارند تا به جای تباه شده آن نهند. ( یادداشت مؤلف ). || در کرمان اصطلاح قالی بافی است.

یدک. [ ی َ دَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مزرج بخش حومه شهرستان قوچان واقع در 35 هزارگزی شمال خاوری قوچان دارای 942 تن سکنه است. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

یدک . [ ی َ دَ ] (اِ) جنیبت . اسب جنیبت . رکابی . کتل . اسب نوبتی . مجنوب . مجنب . جنیبه . کوتل . غوش . بالا. ظاهراً از «ید» هزوارش و آک به معنی اسب . یدکی (با کشیدن صرف شود). (یادداشت مؤلف ). اسب کتل . به فارسی جنیبت گویند و آن اسبی است که پیش از آنکه در کار است نگهدارندتا آن را به جای گم شده یا تباه شده و از دست رفته و یا از دست و پا افتاده بگذارند. (آنندراج ). کتل و اسب زین کرده ای که پیشاپیش پادشاهان و امرا و بزرگان می برند و نزیج نیز گویند. (ناظم الاطباء) :
تا برد لخت جگر از سر میدان غمت
تاخته از پی هم ... سراسیمه یدک .

حکیم زلالی (از آنندراج ).


و رجوع به نزیج و جنیبت شود. || ابزار یا اسبابی که ذخیره نگهدارند تا به جای تباه شده ٔ آن نهند. (یادداشت مؤلف ). || در کرمان اصطلاح قالی بافی است .

یدک . [ ی َ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مزرج بخش حومه ٔ شهرستان قوچان واقع در 35 هزارگزی شمال خاوری قوچان دارای 942 تن سکنه است . آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


فرهنگ عمید

اسبی که سوار بر اسب دیگر آن را با خود ببرد، بالاد، بالاده، کتل، جنیبت.

دانشنامه عمومی

مختصات: ۳۷°۰۷′۴۱″ شمالی ۵۸°۵۳′۲۹″ شرقی / ۳۷٫۱۲۸۰۶°شمالی ۵۸٫۸۹۱۳۹°شرقی / 37.12806; 58.89139
یدک، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان قوچان در استان خراسان رضوی ایران است.
این روستا در ۴۵ کیلومتری شمال شرق قوچان واقع شده است و سرچشمه شاخه اصلی رودخانه اترک در این روستا واقع شده است.
از مناطق دیدنی این روستا می توان به آرامگاه امامزاده حجی، دره زیبای یدک، آبشار زیو، آبشار گول و چشمه های متعدد واقع در دامنه رشته کوه های هزارمسجد اشاره کرد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی یَدَکَ: دستت (کلمه ید به معنای دست آدمی است ، و به قدرت و نعمت نیز اطلاق میشود ، حال اگر منظور از آن درعبارت "حَتَّیٰ یُعْطُواْ ﭐلْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ " معنای اول باشد ، معنای آیه این میشود : تا آنکه جزیه را به دست خود بدهند و اگر منظور از آن...
معنی عُنُقِکَ: گردنت (در عبارت "وَلَا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَیٰ عُنُقِکَ " دست به گردن بستن کنایه است از خرج نکردن و خسیس بودن و خودداری از بخشش نمودن است)
معنی مَغْلُولَةً: بسته (دست به گردن بستن در عبارت "وَلَا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَیٰ عُنُقِکَ وَلَا تَبْسُطْهَا کُلَّ ﭐلْبَسْطِ "کنایه است از خرج نکردن و خسیس بودن و خودداری از بخشش نمودن ، درست مقابل بسط ید است که کنایه از بذل و بخشش میباشد و این که هر چه به د...
ریشه کلمه:
ک (۱۴۷۸ بار)
یدی (۱۲۰ بار)

دست. . اگر دستت را برای کشتی من باز کنی من دستم را برای کشتن تو باز نخواهم کرد. «ید» در اصل «یدی» با یاء است جمع آن در قرآن ایدی است . ید به طور استعاره در چند معنی به کار می‏رود از جمله: 1- نعمت. «یدیت الیه» نعمتی به او رساندم جمع آن در این معنی ایادی است در صحیفه سجادیه دعای 37 آمده: «جَزاءً لِلصُّغْری مِنْ أَیادیکَ» یعنی جزائی برای کوچکترین نعمتهایت. 2- حیازت و ملک مثل . یا عفو کند آنکه عقده نکاح در اختیار و تسلط او است. رجوع شود به «عقد». . اختیار در قدرت و سلطه تو است تو بر هر چیز توانائی. 3- ید مغلوله کنایه است از امساک و بخل چنانکه ید مبسوطه به عکس آن است . یهود گفتند: دستان خدا بسته است دستهایشان بسته باد، در مقابل گفته خود ملعون گشتند بکله هر دو دست خدا باز است هر طور بخواهد انفاق کند رجوع شود به «غل». 4- مباشرت. . چه چیز مانع شد از اینکه سجده کنی به آنکه با دست خود آفریدم یعنی مباشر خلقت او خودم بودم و شاید مراد قوت و قدرت باشد. 5- نیرو. . یعنی صاحبان نیرو و بصیرت بودند. در طاعت و بندگی خدا نیرومند و با بصیرت بودند اینک به چند آیه توجه کنیم: * . از لفظ «بَیْنَ یَدَیْهِ» و نظیر آن در پیش بودن. حاضر بودن و نزدیک بودن استفاده می‏شود چنانکه در «بین» گفته‏ایم یعنی او کسی است که بادها را پیشاپیش باران رحمتش مژده می‏فرستد. * . در این آیه دست حضرت رسول «صلی اللَّه علیه و آله» به دست خدا تشبیه شده و در جای آن قرار گرفته است و روشن می‏شود که در موقع بیعت آن حضرت دستش را باز و بالا نگاه می‏داشته و بیعت کنندگان دست خود را از پائین به کف دست آن بزرگوار می‏رسانده‏اند تا یداللَّه فوق ایدیهم مصداق پیدا نماید. * . گفته‏اند مراد از «ید» قوه و نیرو است یعنی تا جزیه را از روی قدرت و سلطه‏ای که بر آنها دارید بدهند و اگر مراد دست باشد ظاهراً معنی آن باشد که از دستشان به دست شما برسد در جوامع الجامع فرموده: «حتی یُعْطُوها عَنْ یَدٍ اِلی یَدٍ» یعنی نقداً و بدون واسطه بدهند در المیزان آمده: «مُتَجاوِزَةٍ عَنْ یَدِهِمْ اِلی یَدِکُمْ». * حد ید از سرانگشتان است تا شانه و غیر آن با قرینه فهمیده می‏شود مثل . که به قرینه «اِلَی الْمَرافِقِ» معلوم می‏شود مراد از «اَیْدِیَکُمْ» تا آرنج است و مثل . که به وسیله روایات معلوم می‏شود مراد از ایدی چهار انگشت است که از دزد بریده می‏شود. و مثل . که مراد از «ید» تیمم از مچ تا سرانگشتان است.

گویش مازنی

/yadak/ اسبی است زین کرده و بدون سوار که روپوشی روی آن اندازند و فردی سوار یا پیاده افسارش را در دست دارددر اصل به اسب یدکی و همراه گویند، ولی امروزه ذخیره ی دوم از یک چیز است برای روز مبادا

اسبی است زین کرده و بدون سوار که روپوشی روی آن اندازند و ...


جدول کلمات

ینگه

پیشنهاد کاربران

رزرو

همراه ، جایگزین ، به دوش کشیدن


کلمات دیگر: