کلمه جو
صفحه اصلی

یخ زده


مترادف یخ زده : بسته، منجمد، یخ بسته

فارسی به انگلیسی

frozen


develed, chamfed


beveled, chamfered


frigid, icy


frigid, frozen, icy, beveled, chamfered, develed, chamfed, arctic, frozen

فارسی به عربی

متجمد

مترادف و متضاد

frozen (صفت)
محکم، بسته، سرمازده، یخ زده، منجمد یا یخ زده، بی حرکت، بدون ترقی، غیر قابل پرداخت تاانقضا مدت

frosted (صفت)
یخ زده

frosty (صفت)
یخ زده

فرهنگ فارسی

ویژگی مادۀ غذایی که در یخ‌زن نگهداری شده باشد


( صفت ) یخ بسته منجمد.

لغت نامه دهخدا

یخ زده. [ ی َ زَ دَ / دِ] ( ن مف مرکب ) منجمد. ( یادداشت مؤلف ). به حالت انجماد درآمده از شدت سرما. افسرده و به صورت یخ درآمده ( آب میوه و جز آن ): این پرتقالها یخ زده است. اغلب مرکبات شمال امسال یخ زده است. و رجوع به یخ زدن شود.

دانشنامه عمومی

یخ زده ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
یخ زده (ترانه مدونا)
یخ زده (فیلم ۲۰۰۷)
یخ زده (فیلم ۲۰۱۰)

فرهنگستان زبان و ادب

{frozen} [عمومی] ویژگی مادۀ غذایی که در یخ زن نگهداری شده باشد

واژه نامه بختیاریکا

کِفِلَک ( کفلنگ ) کرده؛؛؛ ریچنیدِه؛ رِچِستِه
رِجنیدِه

پیشنهاد کاربران

بسته، منجمد، یخ بسته


کلمات دیگر: