alternate
یک درمیان
فارسی به انگلیسی
alternate
فارسی به عربی
بدیل
مترادف و متضاد
متناوب، متبادل، یک درمیان
فرهنگ فارسی
یکی نه یکی : این ورقه ها را یک درمیان نمره بگذار.
لغت نامه دهخدا
یک درمیان. [ ی َ / ی ِ دَ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) یکی نه یکی. که یکی باشد و یکی نباشد: درختهای کوچه یک درمیان خشکیده اند.
کلمات دیگر: