کلمه جو
صفحه اصلی

گفتاری

فارسی به انگلیسی

colloquial, oral, verbal, viva voce, vocal, word-of-mouth, wordy

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه تها بگفتار اکتفا کند حراف مقابل کرداری : گویی که از نژاد بزرگانم گفتاری آمدی تو نه کرداری . ( ناصر خسرو )

لغت نامه دهخدا

گفتاری. [ گ ُ ] ( ص نسبی ) آنکه تنها گفتار دارد. مرد حرف. مقابل کرداری :
گویی که از نژاد بزرگانم
گفتاری آمدی تو نه کرداری.
ناصرخسرو.
رجوع به گفتار شود.

جدول کلمات

شفاهی

پیشنهاد کاربران

میزبانی حق ماست


کلمات دیگر: