کلمه جو
صفحه اصلی

باذروج

لغت نامه دهخدا

باذروج. [ ذَ ] ( معرب ، اِ ) گیاهی معطر و بادروج. ( ناظم الاطباء ). ریحان کوهی. باذرنجبویه. بادروج. بارنگ. حوک. ریحان جبلی. باذروق. باذرو.

پیشنهاد کاربران

باذروج یا همان بادروج، و دیگر صورت های این واژه ( بادْروگ، بادْروز، بادْرو و باذْرو ) ، گیاهی است دارای برگهای پَهن و ساقه چهارگوش، تندبو ولی نه بسیار، گرم در درجه دوّم و خشک در سوّم. . . �. وصف دیگر بادروج را در تحفة المؤمنینِ حکیم مؤمن می یابیم : �نوعی از ریحان که به عربی حَوک و به فارسی ریحان کوهی نامند. برگش ریزه و ساقش مربّع و پُرشاخ، کم بوی تر از ریحان و گُلش مایل به سرخی. در مصر آن را ریحان احمر نامند. . . خریفی است نه ربیعی. ظاهراً تخمش همان تخم شربتی است که از شیراز می آرند و با شربت قند می خورند. در دوم گرم و در اوّل خشک، و با رطوبت فَضْلی�.


کلمات دیگر: