خواجه تاشی هم خواجگی .
تاشی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
تاشی. ( اِخ ) از توابع شاهرود و دارای معدن زغال سنگ است. رجوع به جغرافیای اقتصادی کیهان ص 40 شود.
تاشی. ( پسوند مرکب از: تاش + ی حامص ) خواجه تاشی : هم خواجگی. آتاشی ( از «آد» بمعنی نام + تاشی ): هم نامی. لقب تاشی : هم لقبی. رجوع بتاش شود.
تاشی. ( پسوند مرکب از: تاش + ی حامص ) خواجه تاشی : هم خواجگی. آتاشی ( از «آد» بمعنی نام + تاشی ): هم نامی. لقب تاشی : هم لقبی. رجوع بتاش شود.
تاشی . (اِخ ) از توابع شاهرود و دارای معدن زغال سنگ است . رجوع به جغرافیای اقتصادی کیهان ص 40 شود.
تاشی . (پسوند مرکب از: تاش + ی حامص ) خواجه تاشی : هم خواجگی . آتاشی (از «آد» بمعنی نام + تاشی ): هم نامی . لقب تاشی : هم لقبی . رجوع بتاش شود.
پیشنهاد کاربران
تاشی در زبان مازنی ( تاپوری ) در دو شکل اسم مصدر و پسوند به کار می رود. تاشی ( اسم مصدر ) به معنای درو و عمل تراشیدن است و خاصه شالی تراشی یا دروی شالی. تاشی به صورت پسوند پس از اسامی می آید مانند بینج تاشی به معنای دروی شالی و یا «می تاشی» به معنای سلمانی.
کلمات دیگر: