کلمه جو
صفحه اصلی

بی خطر


مترادف بی خطر : امن، ایمن ، خوش خیم

متضاد بی خطر : ناامن، ناایمن، بدخیم، خطرناک

برابر پارسی : بی ترس، بی بیم

فارسی به انگلیسی

dangerless, harmless, safe, [med.] benign


innocent, innocuous, safe, secure, sure


dangerless, harmless, safe, benign, [med.] benign, innocent, innocuous, secure, sure

فارسی به عربی

امن (فعل ماض ) , حمید , سلامة , صوت

مترادف و متضاد

امن، ایمن ≠ ناامن، ناایمن


sound (صفت)
دقیق، بی عیب، بی خطر، استوار، سالم، مستدل

safe (صفت)
صحیح، مطمئن، امن، بی خطر، محفوظ، محفوظ از خطر، ایمن، اطمینان بخش، صدمه نخورده

secure (صفت)
محکم، مطمئن، امن، بی خطر، استوار، محفوظ، ایمن، در امان

benign (صفت)
مهربان، خوش خیم، بی خطر، ملایم، لطیف

فرهنگ فارسی

بی خوف و بیم ٠ یا بی ارزش ٠ بی قیمت ٠ بی ارج ٠ بی قدر بی سنگ ٠ بی وقر ٠

فرهنگ معین

(خَ طَ ) [ فا - ع . ] (ص مر. ) ۱ - بدون آسیب . ۲ - بی ارزش .

لغت نامه دهخدا

بی خطر. [ خ َ طَ ] ( ص مرکب ) بی خوف و بیم. ( آنندراج ). || بی ارزش. بی قیمت. بی ارج. بی قدر. بی سنگ. بی وقر :
کجا تو باشی گردند بی خطر خوبان
جسمت را چه خطر هر کجا بود یا کند.
شاکر خوارزمی.
هرکس که شاد نیست بقدر و بجاه او
بیقدر باد نزد همه خلق و بی خطر.
فرخی.
رسد ز خدمت او بی خطر بجاه و خطر
کند ز خدمت او بی یسار ملک و یسار.
فرخی.
بس بی خطر و خوار کام یابی
زین جای بی اندام و عمر سوتام.
ناصرخسرو.
این روزگار بیخطر و کار بی نظام
وام است بر تو گر خبرت هست وام وام.
ناصرخسرو.
در چشم همت تو کزو دور چشم بد
سیم حلال بی خطر است و زر عیار.
سوزنی.
|| بی رنج. نادشوار. بی مشقت :
اگر نیافت خطر بی خطر مگر به درم
درست شد که خرد برتر و به از درمست.
ناصرخسرو.
بی خطر باشد فلان با او چنانک
پیش زرگر بی خطر باشد کلال.
ناصرخسرو.

جدول کلمات

امن

پیشنهاد کاربران

امن، ایمن، خوش خیم


کلمات دیگر: