کلمه جو
صفحه اصلی

مطرح کردن


مترادف مطرح کردن : طرح کردن، به بحث گذاشتن

برابر پارسی : در میان گذاشتن

فارسی به انگلیسی

broach, pose, propound, put

فارسی به عربی

قدم , مقدمة , منضدة , ناقش , وقفة

مترادف و متضاد

طرح کردن، به بحث گذاشتن


consider (فعل)
فرض کردن، سنجیدن، رسیدگی کردن، مطرح کردن، تفکر کردن، ملاحظه کردن، تعمق کردن

debate (فعل)
سر و کله زدن، مطرح کردن، مناظره کردن، مباحثه کردن

moot (فعل)
مطرح کردن، دادخواهی کردن

discuss (فعل)
بحی کردن، گفتگو کردن، مطرح کردن، با دقت به کردن

table (فعل)
مطرح کردن، در فهرست نوشتن، از دستور خارج کردن، روی میز گذاشتن

bring up (فعل)
پروردن، پرورش دادن، مطرح کردن، فرهیختن، رشد دادن

propound (فعل)
پیشنهاد کردن، طرح کردن، ارائه دادن، مطرح کردن، رواج دادن، تقدیم کردن

expose to discussion (فعل)
مطرح کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) در میان گذاشتن موضوعی را با دیگران طرح کردن .

فرهنگ معین

( ~. کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) مورد بحث و گفتگو قرار دادن .

پیشنهاد کاربران

مطرح کردن
raise
discuss
bring forward
express
utter


Put forward

در میانه نهادن ؛ با هم ظاهر کردن. مطرح ساختن :
با او چه در میانه نهی از نیاز بحث
از حرف زلف و کاکل او کن دراز بحث.
درویش واله هروی ( از آنندراج ) .

در میان گذاشتن

To raise:
The book raises very impirtant questions
I'm glad you raised the subject of inflation.



کلمات دیگر: